رنج، شکستن پوسته ای است که فهم و ادراک شما را زندانی کرده است.
چنانچه هسته باید نخست در دل خاک بشکافد تا راز دلش در آفتاب عریان شود، شما نیز باید که رنج شکافتن را تجربه کنید تا به شکفتن در رسید.
و شما اگر می توانستید با مشاهده اعجاز مستمر زندگی دلتان را از شراب اعجاز لبریز کنید، رنج هایتان کمتر از شاذی هایتان شگفت آور نبودند،
و آن گاه می توانستید فصل های گوناگون دل را چون فصل های چهارگانه که بر دشت و صحرای شما می گذرند، پذیرا شوید.
و می توانستید با آرامش زمستان غم را تماشا کنید و بگذرید.
بعد از این همه وقت.دوباره سلام.
منتظر جدید هستیم...
به نام خدا
سلام
همین رو فقط می گم که با خوندن این حرفا نگرانت شدم...به نظرم زیادی فلسفیه ...ببخشید آقا شما نسبتی با سقراط یا افلاطون ندارین؟؟؟؟؟؟!!!!!