حال و هوایی بود این روزها (برای خودم ) میخواستم از آن حال و هوا بنویسم اما دیدم که قیصر امین پور بهتر از من گفته که:
عمری بجز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن
ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
حتی خیال نای اسماعیل خود را
همسایه با تصویری از خنجر نکردیم
بی دست و پا تر از دل خود کس ندیدیم
زان رو که رقصی با تن بی سر نکردیم
موفق و پایدار باشی دوست من
شعر قشنگیه... قبلا دقت نکرده بودم
حیف که به اون صورت شعر سرم نمی شه وگرنه شعری مینوشتم.
سلام. عرش در عقل و جنون باریک است؛ کفر و ایمان چه به هم نزدیک است. عشق اندر دل ما سر در گم؛ مثل حیرانی و بهت مردم. من و رسوایی و این بار گناه؛ تو و تنهایی و آن چشم سیاه. از من تازه مسلمان بگذر؛ بگذر؛ از سر پیمان بگذر...
سجاد به زیبایی شعر را نوشت پس من سکوت.