گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

بی دست و پا دل (۲)

شوزب تو سریال « معصومیت از دست رفته » وقتی داشت با اون پسری که اومده بود در خزانه کوفه برای خواستگاری از دخترش (که در حقیقت پسر خودش بود) می گفت:

"جوان که بودم دلم را به بند تنبانم بسته بودم و مواظب او بودم تا همیشه اختیارش دست خودم باشد اما یک روز که به مستراح رفته بودم، حواسم نبود و دلم به چاه مستراح افتاد. یک عمر است که سر به چاه مستراح گرفته ام تا آن را بیرون بیاورم و هنوز ..."

 

استاد ما میگفت: سرمایه هر کس قلبش هست و تنها چیزی که همه ی انسان ها در اون با هم مشترکند، همین دلشونه . می گفت این دلت رو ارزون نفروش. به کسی بفروش که قدرش رو بدونه نه این که تا کارش باهات تموم شد، بندازتت یه کناری و بره سراغ یه نفر دیگه یا این که تو رو فقط بخاطر خودش بخواد و ...

 

اون میگفت: " خدا برای کسی پیش نیاره اما اگه پیش اومد، کمش بد نیست و اون اینه که:

این دلت رو لازمه بعضی مواقع بندازی وسط، یه چهار تا بی اعتنای ببینه، هر جا رفتی به در بسته بخوری، یه چهار تا لگد بخوره تا ورز بیاد ؛ تازه بفهمه که صاحبش کیه، به کی باید دل ببنده و ... "

 

 

گفت و گو از پاک و ناپاک است،

وز کم و بیش زلال آب و آئینه.

وز سبوی گرم و پر خونی که هر ناپاک، یا هر پاک
دارد اندر پستوی سینه.

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:20 ب.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

ولی توی دل دوست به هر حیلتی باید رهی جست .

منصور سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:03 ب.ظ http://toranj.blogsky.com

چند وقته سیستمت دلی شده!
یه کم هم روی جیگر کار کن...

جیگر رو که مدت‌هاست به سیخ کشیدیم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد