گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

شب گریه

ساعت دو صبح،هوای بارون زده، یه پنجره ی باز، یه دل تو سینه که احساس میکنی وزنش از وزنه های 100 کیلویی هم بیشتر شده، یه مشت فکر و خیال که مرتب از این سلول خاکستری به اون سلول خاکستری در رفت و آمدند. فکر لحظات با او نبودن که حسرت همیشگی رو به دنبالش داره، فکر این که هیچی تو این دنیا نتونسته عطشت رو سیراب کنه غیر از حضور خود خودش...

 

بی تو شب دوباره آینه

روبروی غم گرفته

پنجره بازه به بارون

من ولی دلم گرفته

 

واژه، رنگ زندگی بود

وقتی تو فکر تو بودم

عطر گل با نفسم بود

وقتی از تو می سرودم

نظرات 10 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:49 ق.ظ http://3tar.persianblog.com

احساست رو میتونم درک کنم. چون اون بارونی که ازش حرف میزنی من رو هم خیس کرد. ولی هراه بودن با سه تا دوست خوب ، میتونه اون شب رو از شب گریه به شب خنده ، نه خنده ظاهری ، خنده ای که فقط ستاره های دلت ، اون هم در یک شب بارونی فقط میتونن اون رو بشنون تبدیل میکنه... تو ، اون شب نخندیدی ؟

سجاد چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:57 ق.ظ http://safirnor.blogspot.com

سلام. هوای بارون زده؛ پنجره باز؛ این دل عاشق من؛ شب پر از راز... ؛)

محبوبه چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:37 ب.ظ http://hozoor.blogsky.com

سوال هر شب خود را دوباره می پرسم
پری برای پریدن برایم ایا هست؟
دوست صادق من ! موفق باشی

پسرطلا چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:26 ب.ظ http://weblog.pesartala.com

سلام..آقا این هوا واقعا تماشایی هستش و با این شعر زیبا که با صدای ابی هم زیباتره باعث شد شب من به یک شب خوب و به یاد موندنی تبدیل بشه.ممنونم که سرمیزنید..موفق باشید..

یه پسر خوب پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:27 ق.ظ http://dl2.blogsky.com

نمیدونم چرا جدیدا ْ ، شب ها بی خوابی بدجوری میزنه به سرم ! این احوالاتی که نوشتی انگار حرف دل من بود ، کاش امنیتاونقدر زیاد می بود که این موقع شب ، می تونستم با خیال راحت ، تک و تنها بزنم به کوچه و خیابون ، برم زیر بارون حسابی بدوم و خیس بشم ،‌ خیس خیس ....

الهام پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:16 ق.ظ

من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در ودشت
نمی داند کجا سر میگذارد
(سایه)

حسین جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:34 ق.ظ

سلام!
سال نو مبارک!
من می دونم کجات سوخته!

؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مارکوپلو جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:16 ب.ظ http://marko-poloo.persianblog.com/

سلام به هرکسی که بارونیه من که آمبرلا دارم مهندس بجای بارون و شمع وگل پروانه برو کمی وبلا گ من رو هماهنگ کن صواب دنیا وآخرت داره

محمد بازرگان جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:55 ب.ظ http://del-aram.blogspot.com

سلام صادق جان:
بسیار ممنونم از اینکه...به من لینک دادی..
امیدوارم بزودی بتونم یک لینک دونی درست کنم و به شما لینک بدهم..البته این وبلاگ جدیدم زیاد خواننده نداره..خودم اینطور خواستم..نمی خواستم به روز -مادر بچه ها- بیوفته...به همین دلیل فقط به دوستان صمیمی آدرس آن را دادم...وبلاگ قبلیم رو دیلیت کردم..جمعیت افکار آدم رو پریشان میکنه و مسولیت رو بیشتر
این ترس مرا فرا گرفت..که اگر نوشته هایم خدای ناکرده به مبانی فکری خواننده ای ضربه بزند و یا مطالب من را درست برداشت نکند من مواخذه خواهم شد......به همین علت به دوستان صمیمی دادم که اگر انحرافی بود نهیبم زنند....
به هر جهت ممنون
خدانگه دار

منصور شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:44 ب.ظ http://toranj.blogsky.com/

جالب بود و عجیب بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد