گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

بیگانه

انسان ، موجودی است اجتماعی یعنی او را از ارتباط با دیگران (و هم نوعانش) گریزی نیست. او برای رفع نیاز ارتباط با دیگر انسانها، با آنها ارتباط برقرار میکنه اما خیلی جالب اینجاست که همین رفع نیاز میشه بلای جان او. اینقدر ارتباطاتش را گشترش میدهد که خودش را گم میکند. همان «خود»ی که بخاطر برآورده کردن نیاز جمع گرایی و اجتماعی بودنش، با دیگران ارتباط برقرار کرده است. یه سیکل به تمام معنا «معیوب»!

این چنبره ی ارتباطات چنان او را در بر میگیرد که حتی لحظه ای هم برای فکر کردن به «خود» به او نمیدهد و اگر هم بدهد، این انسان است که از آن لحظه ی فکر به «خود» فرار میکند. هر روز بیگانه‌تر از دیروز، بیگانه از خود !

 

من سکوت خویش را گم کرده ام، لاجرم در این هیاهو گم شده ام.

 

نظرات 12 + ارسال نظر
دی جی میلاد پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:19 ق.ظ http://www.mantanham.blogsky.com

به من هم سر بزن

alisoft پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 06:38 ق.ظ http://worlddesigne.persianblog.com

سلام صادق جون خوبی
این حرفا چیه ما کشته و مرده رفیقیم
مطلب جالبی بود
یا حق

محبوبه پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:29 ب.ظ http://hozoor.blogsky.com

من صدایم را در هیاهوی ازدحام غربت گم کرده ام.......

محمد پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:15 ب.ظ http://www.o-fogh.blogsky.com

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

هومن پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:11 ب.ظ

علی
اقا مثل همیشه قشنگ می نویسی

آوای من پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:04 ب.ظ http://avayeman.blogsky.com

از اون حرفها بود ها . . .
تا حالا این طوری فکر نکرده بودم اصلا.
ممنون

محمد بازرگان جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:12 ق.ظ http://del-aram.blogspot.com

به نظر من میشه با دوستان هم فکر کرد...میشه به دوستان هم فکر کرد...میشه با دوستان به دوست فکرد...یعنی به نظر من تنظیم رابطه دست خود آدمه.هر چند امروزه اگر بخواهی خود را از نظر فکر غنی کنی باید از البرادعی ها اجازه بگیری...یعنی فکر کردن رنج و عذاب میشود به قول رهی معیری:
دام صیاد از چمن دلخواه تر باشد مرا
من نه آن مرغم کع فریاد از گرفتاری کند
چاره ساز اهل دل باشد می ه اندیشه سوز

کو قدح تا فارغم از رنج هشیاری کند

بارکد جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:30 ق.ظ http://barcode.persianblog.com

سلام ..ممنوم .. میلتون رسید .. بابت بسم الله ها هم متشکر :)‌..درمورد نظرتون توی بلاگم واقعآ باهاتون موافقم .. خودمم می دونم که نظرم کامل نیست .. بهرحال .. عمر برای کامل کردن دیگه :) ..

بارکد جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:33 ق.ظ http://barcode.persianblog.com

:) ... من سکوت خویش را گم کرده ام، لاجرم در این هیاهو گم شده ام

هادی جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:35 ق.ظ

دلیل فرار از خود ارتباط با دیگران نیست.آدم کلا با خودش حال نمی کنه.کمتر دوست داره به خودش فکر کنه.والا چنبره ی ارتباطات چه گناهی داره.

بهزاد جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:54 ب.ظ http://weblog.pesartala.com

سلام...خیلی عالی بود...ولی اینجور آدم ها کم هستند...

صادق جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:06 ب.ظ

سلام
هرکسی کودورماند ازاصل خویش
بازجوید روزگاروصل خویش
شاید بتوان به کمک ارتباط بادیگران خودرابهترشناختاما کارسختیه.
مخلصیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد