انسان ، موجودی است اجتماعی یعنی او را از ارتباط با دیگران (و هم نوعانش) گریزی نیست. او برای رفع نیاز ارتباط با دیگر انسانها، با آنها ارتباط برقرار میکنه اما خیلی جالب اینجاست که همین رفع نیاز میشه بلای جان او. اینقدر ارتباطاتش را گشترش میدهد که خودش را گم میکند. همان «خود»ی که بخاطر برآورده کردن نیاز جمع گرایی و اجتماعی بودنش، با دیگران ارتباط برقرار کرده است. یه سیکل به تمام معنا «معیوب»!
این چنبره ی ارتباطات چنان او را در بر میگیرد که حتی لحظه ای هم برای فکر کردن به «خود» به او نمیدهد و اگر هم بدهد، این انسان است که از آن لحظه ی فکر به «خود» فرار میکند. هر روز بیگانهتر از دیروز، بیگانه از خود !
من سکوت خویش را گم کرده ام، لاجرم در این هیاهو گم شده ام.
به من هم سر بزن
سلام صادق جون خوبی
این حرفا چیه ما کشته و مرده رفیقیم
مطلب جالبی بود
یا حق
من صدایم را در هیاهوی ازدحام غربت گم کرده ام.......
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
علی
اقا مثل همیشه قشنگ می نویسی
از اون حرفها بود ها . . .
تا حالا این طوری فکر نکرده بودم اصلا.
ممنون
به نظر من میشه با دوستان هم فکر کرد...میشه به دوستان هم فکر کرد...میشه با دوستان به دوست فکرد...یعنی به نظر من تنظیم رابطه دست خود آدمه.هر چند امروزه اگر بخواهی خود را از نظر فکر غنی کنی باید از البرادعی ها اجازه بگیری...یعنی فکر کردن رنج و عذاب میشود به قول رهی معیری:
دام صیاد از چمن دلخواه تر باشد مرا
من نه آن مرغم کع فریاد از گرفتاری کند
چاره ساز اهل دل باشد می ه اندیشه سوز
کو قدح تا فارغم از رنج هشیاری کند
سلام ..ممنوم .. میلتون رسید .. بابت بسم الله ها هم متشکر :)..درمورد نظرتون توی بلاگم واقعآ باهاتون موافقم .. خودمم می دونم که نظرم کامل نیست .. بهرحال .. عمر برای کامل کردن دیگه :) ..
:) ... من سکوت خویش را گم کرده ام، لاجرم در این هیاهو گم شده ام
دلیل فرار از خود ارتباط با دیگران نیست.آدم کلا با خودش حال نمی کنه.کمتر دوست داره به خودش فکر کنه.والا چنبره ی ارتباطات چه گناهی داره.
سلام...خیلی عالی بود...ولی اینجور آدم ها کم هستند...
سلام
هرکسی کودورماند ازاصل خویش
بازجوید روزگاروصل خویش
شاید بتوان به کمک ارتباط بادیگران خودرابهترشناختاما کارسختیه.
مخلصیم