گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

دو راهب در سفری زیارتی به پایاب رودخانه‌ای رسیدند. در آن جا دختری را با لباس فاخر دیدند که نمی دانست چه کند، چون آب رود بالا آمده بود و او نمی خواست لباسش خراب شود. یکی از راهبان، بی آن که کلامی بر زبان آورد او را به پشت گرفت، از عرض رودخانه گذشت و در ساحل آن سوی رودخانه بر زمین گذاشت.

پس از آن، راهبان به راهشان ادامه دادند. ولی ساعتی بعد راهب دیگر لب به شکوه گشود : « دست زدن به آن زن درست نبود. تماس نزدیک داشتن با زن بر خلاف احکام است. چگونه بر خلاف قوانین راهبان رفتار کردی؟ »

راهبی که آن دختر را به پشت گرفته و از آب گذرانده بود، با سکوت به راهش ادامه داد، اما سرانجام گفت : « من او را ساعتی پیش در کنار رودخانه به زمین گذاشتم، چرا تو هنوز او را بر روی کولت داری؟ »


من و تو چه بر کول خود داریم که هنوز بر زمین نگذاشته‌ایم و همچنان ... ؟!!
 

نظرات 16 + ارسال نظر
منصور پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:46 ب.ظ http://toranj.blogsky.com/

نمی دونم کجا پامون رو اشتباه گذاشتیم...!!

سجاد جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:15 ق.ظ http://paknevis.com/weblog

سلام. واقعا کاربردی و جالب بود. ولی یادم باشه این دفعه بگم شهردار ارزشی مون روی اون رودخونه رو پل بزنه که راهب شماره یک برای چند لحظه و راهب شماره دو برای مدتها مجبور به سواری دادن نشن :)

سجاد باز گیر دادی به سیاست (و شهردار ارزشی و ...)!!!

کبری جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:23 ق.ظ http://cobra3.blogsky.com

صادق جان دوست داشتن رو عشق است ....

علی وثوق جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:04 ق.ظ http://alivosogh.blogsky.com

سلام با بلاگت کلی حال کردم میشه لینک یا لوگو من بزاری
مرسی

باران جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:23 ق.ظ http://shamlo.blogsky.com

این حکایت رو چند سال پیش تو کتاب « ذن » خونده بودم ...بابت یاد آوریش مرسی ..

alisoft جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:31 ق.ظ http://worlddesigne.persianblog.com

سلام صادق جون مطلب زیبایی بود و در خور فکر
به راستی چه داریم ....؟
این ایام هم هت تبریک میگم
موفق باشی
یا حق

بهزاد جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:47 ب.ظ http://weblog.pesartala.com

سلام آقا صادق...اول عید شما هم مبارک باشه..مطلب مفیدی بود و جالب و خواندنی..موفق باشید و سربلند در پناه حق

۳۰ریش جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:52 ب.ظ http://www.30rish.tk

سلام.اگر مایل بودی که با وبلاگ من تبادل لینک کنی پی ام بده خوشحال میشم.

آوای من جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:08 ب.ظ http://avayeman.blogsky.com

خدا کمک کنه بزاریمشون زمین ان‌شااله!
عید شما هم مبارک:))

حامد جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:47 ب.ظ http://dotchin.blogspot.com

از آشناییتون خوشبختم
یه خبر جالب دارم براتون سر بزن تا بفهمی!
وبلاگت عالیه

الهام جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:12 ب.ظ

خودمان را.

مارکوپلو جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:48 ب.ظ http://marko-poloo.persianblog.com

سلام حاجی نکنه یه سر بما بزنی از سه شنبه وبلاگ دستت رو می بوسه

حسین جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:30 ب.ظ http://barcode.persianblog.com

به نظر من آدم قبل این که یه چیزایی رو به پشت خودش بگیره باید بذاره زمین:)......اینم یه نوعشه!

همون حسین جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:31 ب.ظ

راستی شرمنده ام که دیر اومدم:).....تاخیری که غیبت نمی زنی!!:دی

این حرفا چیه، هر موقع که بیای قدمت روی چشم!!!

پیام شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:18 ق.ظ

از طرز فکرش خوشم اومد!

پیام دیر رسیدی، کرکره رو کشیدم پایین...

بابک دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:08 ق.ظ http://bs.blogsky.com

صادق جان سلام امیدوارم حات خوب باشه من بلاگ شما رو از طزیق یه وبلاگ دیگه پیدا کردم امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد