برای این یادداشت عکس نمیذارم چون خود این یادداشت گویای یه تصویره: تصویری از «من» ِ بی «تو». این روزها - بی تو - بر من چه سخت میگذرد. نمیگم که اگر نباشی نمیتونم که روزگار بگذرانم ولی اگر بودی، تحمل این روزگار هزار رنگ هم شیرین بود. میخواستم از تو به زبان خودم بنویسم ولی دیدم این ترانه بهتر از من میتونه حرف دلم رو بزنه (و تو هم که میدانی: من همیشه بهترینها را برایت خواسته بودم ...)
ميگه مرده نفس نميكشه ؟ كي ميگه نبض جسد نميزنه ؟ چشمات رو به دم اين آينه بدوز ببين اين مرده چقدر شكل منه
من كه با هر نفسم ده تا دريچه وا مي شد با صداي زمزمهم قلهها جابجا ميشد حالا خيلي وقته مُردم زير ماسك زندگي آخ! اگه دوباره چشمام از قفس رها ميشد
من مثه زلزلهام، شبيه طوفان تبس دم عيسي رو نميخوام، تو غروب اين قفس نفس منه كه قبرستون رو زنده ميكنه من خودم يه پا مسيحم اما بي تو، بي نفس
ميدونم خوب ميدونم ترانه عاشقانه نيست رنگ واژههاي من به رنگ اين زمانه نيست وقتي بين مرده ها زندگي رو صدا كني ديگه هيشكي گوش به زنگ تپش ترانه نيست
ها !با تو ميشه از رو سر تقويما پريد تنها با تو ميشه از عمق گلايه قد كشيد بي تو اين حافظهي گريه شمار رو نميخوام بيا! از تو ميشه شعر ناب زندگي شنيد*
(*"یغما گلرویی" از دفتر شعر " زندگی به شرط چاقو ") |
ما هیچی نیستیم!
مه مست خراباتی و دیوانه و مستیم
هیچجا نمی ریم همینجا هستیم....
پیام! هنوز همون لطافت بچگیت رو حفظ کردیااااا !
سلام دوست خوب.. وبلاگت خیلی نازه.. خیلی.. خوشحالم که با اینجا و با شما آشنا شدم.. اومدم بازم به کلبم دعوتتون کنم. آپ کردم .. دوست داشتید بیاید و خوشحالم کنید.. آبیو آسمونی باشین..
ممنون از شما ...
آنان که رفتند کاری حسینی کردند ... و اینان که مانده اند باید کاری زینبی کنند ... وگرنه یزیدی اند ... علی شریعتی ...
از این جور تقسیم بندیها خوشم نمیآید. حالا میخواد این حرف برای یه ادم بزرگ مثل شریعتی یا یه ادم عادی باشه ...
این روزها که میگذرد فکر میکنم آنقدر دوست بوده ایم که دیگر وقت جدایی است..اما من دوباره شروع کردم..این بار فارغ از افسانه ها ی نام و ننگ...این بار دل آرام تر ازهمیشه
شروع دوبارهات رو به فال نیک میگیرم ...در ضمن دفعه ی قبل هم کی گفته که افسانهی نام و ننگ بود؟!! اصلا باهات موافق نیستم .
بی تو من تنهای تنهایم......!.....اعتراف برای ....سخته !
این، حال «من» بی «تو» ست ...
سلام باز م مثل همیشه قشنگه به قشنگی راز گل سرخ به قشنگی رقص درخت تبریزی با موسیقی باد به قشنگی آسمون ابری به قشنگی آب روان و به قشنگی مهر بو نیه خدایی که در همین نزدیکی ست - یا علی مدد
پشت لبخندی، پنهان هر چیز !!!
اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار..............
چه باید گفت اگر دل، یار ما نیست ...
همیشه به من می گی اگه همدیگه رو بیشتر بشناسیم حرف ها رو بهتر متوجه می شیم ... شاید باید شریعتی رو بیشتر شناخت تا منظورش رو از این تقسیم بندی ها فهمید ...
من همواره بین سه دنیا در حال رفت و آمدم ..
من انسانی قرن بیستمی هستم
من انسانی جهان سومی هستم
من مسلمانی ایرانی هستم
شریعتی ...
حرفت رو قبول دارم. شاید تا به حال به این نکته توجه نکرده بودم. ممنون از تذکرت. ولی قبول کن کسانی که الان داعیه دار این چنین سخنان و تقسیم بندی هایی هستند، درست از این مفاهیم استفاده نمیکنند.
آشفته تر از مجنون....دلداده تر از فرهاد!
باید از عطر اقاقی تو رو آغاز کنم
با صدای خیس بارون تو رو آواز کنم
از تماشای قناری به تو پرواز کنم
...
سلام صادق بابت دیشب ببخشید کامپیوترم ترکونده بود برا همین یاهو مسنجر نداشتم
متاهلی؟!!!!
از کجا به این نتیجه رسیدی که من متاهلم؟!!
(حالا کامپیوترت خراب شده، چرا گیر میدی به متاهل یا مجرد بودن من، عزیز؟!!!)
سلام چتوری عزیم چه توری رفیق من
مطلبت زیبا بود لذت بردم
و فقط یه شعر در خاطرم هست که من عمری در لاک خود بودم
ندبیدی هر شب سر خاک خود بودم
موفق و پر امید اشی تا بعد فعلا...........
سلام چطوری عزیم چه توری رفیق من
مطلبت زیبا بود لذت بردم
و فقط یه شعر در خاطرم هست که من عمری در لاک خود بودم
ندبیدی هر شب سر خاک خود بودم
موفق و پر امید اشی تا بعد فعلا...........
هم غصه بخون بامن..........
در حسرت روزای بهاری، بغ کرده قناری ...
دفعه دهم هست که می یام ومی رم ونمی تونم بنویسم ویا...بماند.
این تیکه هم از سهراب
....
ناگهان طرح چهره اش از هم پاشید وغبارش را باد برد.چ
روی علفهای اشک الود براه افتادم.
خوابی را میان این علفها گم کرده ام.
دست هایم پر از بیهودگی جست وجوهاست.
(من)دیرین٬تنها ٬در این دشت ها پرسه زد
هنگامی که مرد
رویای شبکه ها وبوی اقاقیا میان انگشتانش بود
....
( هنوز مثل قبل ابی گوش نمی دم ولی این جا خوب نمی شه ازش فرار کرد می شه!)
پس از لحظه های دراز
بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید
و نسیم سبزی تار و پود خفته ی مرا لرزاند.
و هنوز من
ریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودم
که براه افتادم...
((سهراب سپهری))
..................
بابت ده بار سر زدن هم ممنون. به قول ابی :
بذار که از حضور تو لحظه ترانهخون بشه ...
آخ ! آخ ! این طرفت کیه؟؟؟ حسودیم شد!
بی وفایی، بی وفایی
دل من از غصه
داغون شدهههه...
(با لحن «بامشاد» لطفا بخونید!!!)
دو بیت اول رو خوندم حدس زدم واسه کی باشه..منم باهات موافقم بعضی وقتا عکسا عاریتی می شن...:)..البته اگه درست نوشته باشم.