امروز بعدازظهر داشتم کتاب «گفتگوهای تنهایی» دکتر شریعتی رو ورق میزدم. بیشتر اسم کتابهای دکتر شریعتی رو میدونم تا اینکه خونده باشمشون. اما این کتاب برام یه لطف دیگه داره چون یه دوست خیلی عزیز بهم هدیه داده و هم اینکه یه مطلبی توش هست راجع به سه تا دانشجوی ایرانی که در پاریس با هم زیر یک سقف زندگی میکردهاند اما هر کدومشون یه تیپ خاصی بودهاند و ... من هر موقع که از یه سری مسایل روزمره خسته میشم میرم و این داستان رو میخونم. تعداد دفعاتی که این داستان رو خوندم، از دستم در رفته ... (حالا اگر عمری باقی بود، همین جا خلاصه ش رو می نویسم) خلاصه وقتی داشتم این کتاب رو میخوندم، یه سوال به ذهنم خطور کرد (شاید یه کم سوالم غیر طبیعی و غیر جدی باشه اما فکر کنم مطرح کردن و فکر کردن بهش خالی از لطف نباشه):
به نظر شما، اگه دکتر شریعتی الان زنده بودند، یه وبلاگ برای خودشون نمیزدند و یه سری حرفاشون (مثل همین کتاب گفتگوهای تنهایی) رو تو وبلاگ نمی نوشتند؟!!*
(*به بهانه ی سالگرد دکتر شریعتی)
|
بله شاید این رویداد شکل میگرفت اما بی شک پس از چندیی وبلاگشان فیلتر میشد. سپنتا مینو نگهدارت
مهندس پس شریعتی خدا بیامرز داستان هم می نوشته خدا بیامرزتش روحش شاد درضمن اون دکتر شهید کتابهاش فیلتر شده چه برسه به ویلاگ !
چقدر جالبه!!! همه (در جواب به این سوال) به فیلترینگ اشاره میکنند!!!
اهم میتونید به نظرات وب لاگ من مراجعه کنید!!!گویا تر از خود وب لاگ در خدمتتون است!!!!خیلی آقایی...ممنو ن ار لطفات...مشکلاتش رفع شد به لطف خواهرزادم...ولی در مورد شریعتی یذره حسودیم شد بابت آپدیتت!!!!
راستش ما که سنمون به دکتر شریعتی قد نمیده ....
ولی خب به نظرم تو این دوره زمونه هر کسی که جایی برای خالی کردن دلش پیدا نکنه میاد و یک وبلاگ میزنه ...
اما نکته اینجاست که دکتر شریعتی جایی برای خالی کردن دلش داشته !!!! (یعنی امکان چاپ کتاب رو داشته ... )بنابراین به نظر من اگر ایشون الآن زنده بودند و به قول دوستان فیلتر نمیشدند ، وبلاگ نمیزدند ....
خب البته نظر من بود ...!!!
آریا جان! سن من هم به دکتر شریعتی قد نمیده ...
جناب مهندس ... صادق خان عزیز از شما بعید بود ... خیال نمی کنم شریعتی موظف باشه به خاطر کج فهمی های بقیه پاسخ گو باشه ... پاسخگو باشه که چرا بعضی ها به خاطر تیپش دوسش دارند ...چرا بعضی ها برای ژست مدنیته و روشنفکری دوسش دارند ... پاسخگو باشه که چرا هر کسی هر جوری دلش می خواد ازش سوء استفاده می کنه ... پاسخگو باشه که چرا هر کسی هر قسمتی از حرف ها رو که به نفعش بوده ... فکر نمی کنم شریعتی وظیفه داشته باشه به تک تک ما بفهمونه که یعنی چی وقتی میگه « ایمان عمل است نه تعریف ... راه ایمان از میان مردم می گذرد » ... کدوم یکی از طرفدارهای شریعتی به این حرفش ایمان دارند ...که « در مدار خدا باشید و در مسیر خلق » ...صادق عزیز ... شریعتی ۲۷ سال پیش حرفش رو زد و رفت ... اما هنوز این جماعت دین دار بی دین آزادی ، جسارت و فضولی را بر وی نبخشیدند ...
دوست عزیز! دیدگاه من و شما در مورد این مطلب واحد هست اما هر کداممان از یک زاویه به قضیه داریم نگاه میکنیم...
صادق عزیز! اگر دکتر الآن بود یا تو با دست بسته تو زندان بود یا ۶۰ بار تا حالا اعدام شده بود یا اینکه اگر هم آزاد بود بودن و نبودنش تفاوتی نمی کرد. بذار بیشتر ننویسم... ما سنگ رو بستیم و سگ رو آزاد کردیم!
جمله ی جالبیه : سنگ را بستیم و سگ را آزاد کردیم ...
صادق این پیام (همین مهم نیست دیگه ) وبلاگ داره ...اگه داره اگه عیبی نداره لطفا بگو ....
نه عزیز! پیام وبلاگ نداره
به نظر من بازم کتاب می نوشت چون به احتمال زیاد اگه سایتی درست می کرد هیچ وقت دسترسی بهش امکان پذیر نبود
ساحل هیچ میدونستی که هزینه ی فیلترینگ تا حالا هفت میلیارد تومن بوده!!! و این حضرات هنوز نمیفهمند که با فیلترینگ به جایی نمیرسند!!!
در مورد پشم هم حق با شماست مثل اینکه زیادی بهم خوش گذشته ..ولی خودم وقتی خوندم کلی خندیدم شما باعث شدی بازم بخندم ممنون.
دوستان به جای ما !!!
آقای «مهم نیست» عزیز!
یه استفاده ابزاری از این وبلاگ بکنیم...
بابا دلم واست یه ذره شده. کجایی داداش.
تو این جایی که ما کار می کنیم ٬ سگ را آزاد گذاشته اند اونم از نوع سگ آقای پتی ول !!!
بذار من هم یه استفادهی ابزاری بکنم:
این اقای «مهم نیست!» از وقتی باباش گاوداری زده و خودش هم از آدما ناامید شده، بیشتر با گاوهای گاوداری پدرش میپره تا من و شما !!! یه پاش تهرانه و یه پاش قم (گاوداری پدرش توی کهک قم هست. برداشت دیگری نکنیداااااا)
میبینم که پشت سر قمیا هینننننننننننننننننننننننننن!!!!
ای بابا! خوبه گفتیم که برداشت دیگه نکنیدااااااا )
منم عین تو..بیشتر اسم کتاب هاش رو بلدم..البته چندتاش رو خوندم...مثل نیایش....خیلی توپه یه نگاه بهش بنداز....
من هم کتاب نیایش رو خوندم، البته یه تیکه هاییش رو ...
به نظر من اگه زنده بود.....آخ اگه زند بود...............اون وقت بارون می زد......
کسی چه میداند
شاید عشق هم روزی
به زیبایی کلامش بوده است...
البته بلاگ هم باز می کرد......شاید توی بلاگش بارون می زد :))
البته شایدم ... نه شاید که نه ... حتمآ یا فیلترش می کردن یا هکش می کردن ... شایدم نویسنده اش رو ترور....همونطوری که کردن و عده زیادی دون و پست خوشحالی...
نظری ندارم. چون حالا دیگه زنده نیست.
یه چیز دیگم بگم .اینکه زود می ایم ودیر بازخورد می ذارم .علتش می تونه همونی باشه که گفتم.(ادمک چشمک زن)
عزیز! من اصلا انتظاری ندارم از شما. همین که سر میزنی به اینجا کلی برام ارزش داره!خیلی هم لطف میکنی که نظر میگذاری.ممنون از شما. به قول شاعر:
بهترین خبر: همین حضور تو
خبر حادثهی عبور تو
آقا مگه شما امتحان نداری اینجا رو هر روز آپدیت کردی؟!! اومدم میبینم اووووووهههه.
جواب سوال هم صددرصد مثبته به نظر من.
دوست عزیز! ما «شب امتحانی» نیستیم!!!
شما رو نمیدونم؟!!!
چرا اپدیت نمی کنی چشمم این قدر ها شور نیست دیگه.
چشم! شما به ما فرصت بده
به قول ابی:
به من فرصت بده برگردم از «من» ...
قبول دارم نباید تکلیف زندگی رو به مرده ها بذاریم امــــــــــــا در مورد بعضی ها صادق نیست...شریعتی یکی شونه .. شایدم تنها ترینشون .. ( بغیر از معصومین )
ما به آن مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
راستش راجع به وبلاگی که گفتی مطمئن نیستم شریعتی گاهی تو نوشته هاش اشارع می کنه به حرفهایی که کسی نباید ببینشون و یه مثالش همین گفتگوهای تنهایی که وقتی زنده بود چاپشون نکرد ولی نمی دونم شایدم ؟؟....
راستی اون داستانی رو که گفتی خوندم زیباست ... داستان استقبال در ارلی رو خوندی به نظر من اونم خیلی فوق العاده است ....
باهاتون موافقم...