سلام رقیث عزیزم آقا چطورایی خوش میگذره امیدوارم شاد و پر از عشق باشی راستی این یک خط نوشتت بسیار زیب بود البته بدتر از اینم میتونه باشی که یک خطات دستاشو از دست بده....... امیدوارم موفق باشی تا بعد فلا......
من به اون جنبه ای که شما گفتی فکر نکرده بودم ولی میدونم همیشه اینجور فکر کردن هم فایده نداره یعنی چاره اساسی مشکل نیست. اینکه ما فکر کنیم همه ی قلم هامون شکسته ولی لااقل هنوز دست داریم که بنویسیم یه راه حل موقتیه! و راه حل های موقتی هم در دراز مدت نه تنها مشکل رو برطرف نمیکنند بلکه مشکل رو تشدید هم میکنند !!!
سلام! همیشه اتفاقهای بدتری هم هست٬ که میتونه بیفته؛ اگه یه کم برگردیم عقب٬ میبینیم که این جمله رو بارها و بارها٬ برای اتفاقاتی به کار بردیم٬ که امروز اصلا راجبشون این طوری فکر نمیکنیم. موید و موفق باشی! خدا نگهدار!
و بدترین اتفاقی که برای یک قلم مادر مرده میوفته اینه که اسیر دستان یک نویسنده ی مبتدی بشه که قلم دیگه ای نداره... ولی صادق جون شکست نفسی نکن..اگه تو مبتدی هستی که ما تو جوب هستیم!
محمد جان! شکسته نفسی نمیکنم. من سعی میکنم که لااقل تو اینجا تعارف با خودم و شما دوستان رو کنار بگذارم. این مطلب هم یه جور «اشاره» بوده (و واقعیت خارجی نداره...)
و اگر واقعن این بدترین اتفاق است یحتمل آن هنر جو باید خیلی زیادی خوش باشد...!*
*همین کوتاه و گویاست...!
یعنی شما واقعا فکر کردید همهی قلم های آن هنرجو شکسته؟!!!! لو فرض هم که شکسته باشه، میره یکی دیگهش رو میخره. درسته؟!!! اگر این جوری فکر کردید یحتمل خیلی سادهانگاری است!!!
(در نظرات بالاتر گفته بودم که این یادداشت یه جور «اشاره» بوده،همین!!! )
بدترین اتفاق برای کسی که می نویسه اینکه بدونه دیگه هیچجا و هیچ وقت هیچ نیی رشد نمی کنه تا بشه ازش قلم تراشید..........یا شاید بدتر از ان این باشه که بدونه نی هست اما ندونه کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//////
مارکوپلو
دوشنبه 22 تیرماه سال 1383 ساعت 10:58 ب.ظ
ای بابا مهندس حیف که دیر دیدم یه زنگ می زدی برات پیک می کردم !
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
جای پدر بزرگم خالی خوب بلد بود بتراشه برات.بهترین قلمام یادگار اونه...تابلوشم جلومه....رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند....
من خراب خطتم .( همین گویاست)
فرهاد! میدونی من خراب چی هستم :
«من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم»
سلام رقیث عزیزم آقا چطورایی خوش میگذره
امیدوارم شاد و پر از عشق باشی
راستی این یک خط نوشتت بسیار زیب بود
البته بدتر از اینم میتونه باشی که یک خطات
دستاشو از دست بده.......
امیدوارم موفق باشی تا بعد فلا......
من به اون جنبه ای که شما گفتی فکر نکرده بودم ولی میدونم همیشه اینجور فکر کردن هم فایده نداره یعنی چاره اساسی مشکل نیست. اینکه ما فکر کنیم همه ی قلم هامون شکسته ولی لااقل هنوز دست داریم که بنویسیم یه راه حل موقتیه! و راه حل های موقتی هم در دراز مدت نه تنها مشکل رو برطرف نمیکنند بلکه مشکل رو تشدید هم میکنند !!!
سلام. این برای هنرجوی مبتدی ما خوبه چون باعث می شه قلم تراشیدن رو یاد بگیره و کم کم حرفه ای بشه :)
راه حل دیگه ای سراغ نداری؟
طول میکشه که آدم حرفه ای بشه
با لحظات یأس ناشی از مبتدی بودن چه باید کرد؟!!
ومدام در زندگی از این اتفاقها می افتد وبار اول ویا برای چندمین بار هنوز مبتدی هستیم.
حالا شما قصه نخور.
باید دوید تا ته «بودن» ...
((سهراب سپهری))
سلام!
همیشه اتفاقهای بدتری هم هست٬ که میتونه بیفته؛ اگه یه کم برگردیم عقب٬ میبینیم که این جمله رو بارها و بارها٬ برای اتفاقاتی به کار بردیم٬ که امروز اصلا راجبشون این طوری فکر نمیکنیم.
موید و موفق باشی!
خدا نگهدار!
انسان و نسیان دو یار دیرینه بودهاند و هستند.
و بدترین اتفاقی که برای یک قلم مادر مرده میوفته اینه که اسیر دستان یک نویسنده ی مبتدی بشه که قلم دیگه ای نداره...
ولی صادق جون شکست نفسی نکن..اگه تو مبتدی هستی که ما تو جوب هستیم!
محمد جان! شکسته نفسی نمیکنم. من سعی میکنم که لااقل تو اینجا تعارف با خودم و شما دوستان رو کنار بگذارم. این مطلب هم یه جور «اشاره» بوده (و واقعیت خارجی نداره...)
فکر کنم الهام جوابتو داده...بارها و بارها...اتفاق میفته مبتدی...
تن این مزرعهی خشک، تشنهی بذر دوبارهست
شب پر از حضور تلخ جای خالی ستارهست
فکر نمیکردم یانی آهنگ به این آرومی هم داشته باشه.
با کدوم ترانه جون میگیره
نبض اون حنجره ی فیروزه؟
مبتدی از چه لحاظ؟؟؟؟؟از اون لحاظ؟؟یا این لحاظ؟!؟!...
من چرا نمی تونم آهنگا رو گوش کنم؟؟؟..:(...
مبتدی از همهی اون «لحاظ»هایی که ذکر کردید !!!
و اگر واقعن این بدترین اتفاق است یحتمل آن هنر جو باید خیلی زیادی خوش باشد...!*
*همین کوتاه و گویاست...!
یعنی شما واقعا فکر کردید همهی قلم های آن هنرجو شکسته؟!!!! لو فرض هم که شکسته باشه، میره یکی دیگهش رو میخره. درسته؟!!!
اگر این جوری فکر کردید یحتمل خیلی سادهانگاری است!!!
(در نظرات بالاتر گفته بودم که این یادداشت یه جور «اشاره» بوده،همین!!! )
بدترین اتفاق برای کسی که می نویسه اینکه بدونه دیگه هیچجا و هیچ وقت هیچ نیی رشد نمی کنه تا بشه ازش قلم تراشید..........یا شاید بدتر از ان این باشه که بدونه نی هست اما ندونه کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//////
ای بابا مهندس حیف که دیر دیدم یه زنگ می زدی برات پیک می کردم !