گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

چی کار کردی؟!!

   چه خوب کُشتی‌ش وقتی جوری باهاش صحبت کردی که از «بودن» خودش احساس بدی بهش دست داد؛ وقتی که «اعتماد به نفس»ش رو ازش گرفتی؛ وقتی کاری کردی که نتونه فکر کنه - با این که میدونستی نباید اون جور باهاش صحبت کنی- .
   آره! تو می‌دونستی داری چی کار می‌کنی و باز اون کار رو کردی. در این صورت نمی‌تونم بهت بگم که تو یه قاتلی چون یه نفر میتونه بدون عمد کاری کنه که باعث از دست دادن جان هم‌نوعش بشه ولی اگه کسی دانسته دیگری رو بکشه، بهش میگن: جانی!
 
   امیدوارم بخشیده باشدت ...
نظرات 15 + ارسال نظر
عسل شنبه 20 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:40 ب.ظ http://rahneshin.blogsky.com

امیدوارم بخشیده شده باشی....

من هم امیدوارم ...

فرهاد شنبه 20 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:48 ب.ظ http://MalcolmX.persianblog.com

سلام!
ممکنه که اون بخشیده باشه؛ که احتمالا هم بخشیده. اما خود تو چی؟ حتی اگه به خودت دروغ بگی که بخشیدتت و حتی اگه این قدر خوب به خودت این دروغ رو بگی که باورش کنی٬ بدون که خودت رو نبخشیدی و نمی تونی ببخشی!!!
موید و موفق باشی!
خدا نگهدار!

من روی صحبتم با شما نبود ها٬ آقا صادق؛ با شخصیت نوشتتون بود.

مطمئن باش اونقدر بیخیاله که حتی به خودش زحمت دروغ گفتن به خودش رو هم نمیده !!!

نرگس شنبه 20 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.rozaneh1001.blogsky.com

منم امیدوارم.اینم میدونم همیشه این مواقع اول یه چیزایی درون خود شخص میمیره..یه مرگ آنی و ساکت...بعدن میفهمه...یعنی امیدوارم بفهمه.

«ببین! همیشه خراشی هست روی صورت احساس »

((سهراب سپهری))

مارکو پلو یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:22 ق.ظ http://www.marko-poloo.persianblog.com

والله منم نمی دونم چی بگم ! اما خوب هر چی هست نباید زیاد جدی گرفت راستی تا حالا امگا ۳ خوردی ؟

نه امگا ۳ خوردم نه والیوم ۱۰ ...

مرتضی یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:46 ق.ظ http://calligraph.persianblog.com

سلام. من همیشه به این مساله معتقد بودم که اگر میخواهی کسی را نابود کنی باید روی فکرش کار کنی .. موفق و سربلند باشید

لازم نیست روی فکرش کار کنی. فقط کافیه که کاری کنی که نتونه فکر کنه!!!

الهام یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:56 ب.ظ

پس حالا باید بپرسم بخشوده شد یا نه؟. دانستن؟ مطمین نیستم بدونیم چیکار می کنیم. دانستن!!اونم از انهاست که شک بر انگیز است.

مغلطه میکنید؟!!!

فائقه دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:15 ب.ظ http://sahmedelam.persianblog

...وماجرا همین است که می گویم انسان ها مانده اند بی دوست...!

... و داستان غم انگیزی است:
دستی که داس را برداشت
همان دستی است
که یک روز
در خواب‌های مزرعه، گندم کاشت.

((گروس عبدالملکیان))

فرهاد دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:07 ب.ظ http://MalcolmX.persianblog.com

سلام!
و هیچ چیز برای اطمینان وجود ندارد... .
موید و موفق باشید.
خدا نگهدار.

همه چیز ممکنه !!!

یک پسر خوب سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:14 ق.ظ http://dl2.blogsky.com

نظر من شاید به نظرتون چرند بیاد‌! یعنی گاهی اوقات به نظر خودم هم چرند میاد ولی بیشتر اوقات فکر میکنم درسته ....

به نظر من حقیر بزرگترین لطفی که یک نفر میتونه به هم نوعش بکنه اینه که اون رو از شر زندگی در این دنیا و سختی کشیدن و همه ی رنج ها و ... راحت کنه ....

اگر که خدا ، خودکشی رو حروم نمیکرد ، خیلی وقت بود که مرده بودم

میان این همه انگار
چه پنهان رنگ‌ها دارد فریب زیست!

یک پسر خوب سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:17 ق.ظ http://dl2.blogsky.com

دوستان قاتل !‌

کسی من رو نکشه ها !‌
من زندگیم رو دوست دارم . معمولا شب امتحان هست که از زندگی سیر میشم . دوستان لطف کنند اون موقع من رو از زندگی خلاص کنند !‌

با تشکر
یک پسر خوب
دی ال دو !

باران سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:22 ق.ظ

جنایت و مکافات رو خوندی ؟!
بخشیدن سخته ولی بخشیده شدن کشندست ...

من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن ، ز سیلی خور
...

فرهاد سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:25 ق.ظ http://MalcolmX.persianblog.com

سلام!
می‌دونم که خوب نیست این جا این همه پیغام بذارم و بشه چیزی شبیه چت یا تالار گفتمان یا ... . قبلا هم آقا صادق بهم تذکر دادن٬ اما خوب ... .
می‌خواستم به "یک پسر خوب" و بیشتر به خودم بگم٬ ما گاهی یادمون میره چرا اینجاییم٬ یادمون میره اینجا آزمایشگاهه٬ یادمون میره .... . به قول آقا صادق انسان و نسیان دو یار ... . اما باید یادمون نگه داریم؛ چه طوری؟ نمی‌دونم٬ اما وقتی یادمون بره ... .
باشه٬ باشه؛ حالا چرا این قدر عصبانی می‌شید؟ خیلی خوب٬ تمومش می‌کنم این.... .

فرهاد قبول دارم که اینجا یه آزمایشگاهه
اما نمیتونم سختیهایی که پیش میاد رو همه ش رو با این مسئله توجیه کنم. منظورم اینکه برام هنوز به «باور» تبدیل نشده.

منصور سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:36 ق.ظ http://toranj.blogsky.com

آقا !
این صفحه وبلاگ شما دیر بالا میاد. نمیدونم برای چی؟ من با بقیه وبلاگ های بلاگ اسکای هم مقایسه کردم. یه نیگاه کن ببین برای بقیه هم همینطوره؟ یا منم فقط.

ممنون از تذکرتون. حتما درستش میکنم.

حسین سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:31 ق.ظ http://moongate.blogsky.com

آقآ صلوات بفرست.....ولی جدای شوخی من بودم می بخشیدم ولی فراموش نمی کردم.....اینم یه راه بی خونریزی برای کشتن آدما....حالا این بلا رو کی سر کی آوورده؟!

مهم نیست که کی بر سر کی این بلا رو اورده! مهم اینه که گذشته و «گذشته» بر نمیگرده ...

الهام سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:18 ق.ظ

چی کار کردی پس چرا نیست.

نشد که بشه !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد