در کنارهی آن بادهای در گذار، جایی است که عصرها دلم هوایش را میکند. یکی از همین عصرها پرواز میکنم. حتی اگر بدان گوشهی آسمان نرسم، این خنکای آسمان ارزشش را دارد. گاهی نگاهی بوی آسمان میدهد؛ گاهی اشارهی دستی اتاق را از بوی آسمان پر میکند؛ گاهی در همین نزدیکی؛ در گوشهی آسمان؛ در کنج قفس دلی در حرم نگاهی؛در نوازش دستی؛ نهان است. گاهی آسمان در همین نزدیکی است
... |
هی فلانی من نمیدونم که کی این رو گفته ولی می دونم که باید همیشه نگاهت به آسمون باشه !
همه کس (همیشه)طالب یارند چه هشیار چه مست
من اونقدر ظرفیت ندارم که تو زندگی همه ش نگاهم به آسمون باشه. برای من همینکه «گاهی به آسمان نگاه کنم» کافیه، عزیز!
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
آنقدر هست که بانگ جرسی می آید
سلام
شاید هم در دل بغض گلویم خفتست...
از بس که گریه نکردم، غرور بغض بشکست ...
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بو ها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه ...
رستگاری نزدیک، لای گلهای حیاط ...
اگر مجبور نبودم در میان خلق زندگی کنم و با مردم بیامیزم آنقدر به آسمان نگاه می کردم تا جان از بدنم خارج شود*
*پیامبر اکرم
نمی دانم چرا نا خود آگاه با خواندن این مطلب یاد این سخن پیامبر افتادم....این هم ربطی نداشت!
بیگانه با خلق
و نیز
سودمند برای خلق
راهم را اینگونه می پویم ...
فضای وب لاگ کاملا پروانه یی شده!میام اینجا عجیب حس خوبی دارم....بعدن نظر میدم...
علی ایّ حال، خداوند به ما خدمت بده تا به شما توفیق کنیم* !!!
(*این طرز جواب دادن ما از اثرات دیدن دوباره فیلم مارمولکه!)
آسمان همیشه در این نزدیکی ها بوده فقط نمی خواهیم نگاهش کنیم ....
چه باید کرد؟
سلام مهندس عکست قشنگنه خدا بخواد بزودی آبدیت می کنم
پس باید منتظر یه آپدیت عاشقانه باشیم. مارکو! تو هم رفتی قاطی ...
جوابی که برای فائقه گذاشتی کاملا داره ترو بیان میکنه...(بیگانه با درونت نشی) ...صادق عزیز...در ضمن جوابدهیتوت به نظرات بسیار بجا و عمیقه...بسیار...
یکی از همین عصرها پرواز میکنم.....(خیلی شعر قشنگیه خیلی)..یکی از این آسمونایی که نزدیک منه اسمش اینه(گاهی به آسمان نگاه کن)..........
یکی از همین روزا، روی شب پا میذارم
توی قاب لحظه ها، عکس فردا میذارم
تا که خوب خوب بشه، زخمای دلواپسی
عشقُ مرهم میکنم، روی دلها میذارم
قلب پسرک از هیجان تپید و بی آن که منتظر کسی بماند دوید و ناگهان در برابر آسمان بود !
چنان عظیم بود ، چنان درخشان بود که پسرک گنگ ماند وقتی صدایش را بازیافت ، فریاد زد : چقدر بزرگ است ! کمکم کن تا نگاه اش کنم !
مطمئن باش بزرگتر از «روح» تو نیست!
سلام
آقامطالب عالی بااین آهنگ زیبا خواندنی ترشد
مخلصیم
ما خیلی چاکریموآقا صادق! کجایی؟!!! پیدات نیست!!!
سلام آقا..خوبی؟؟؟......من صدا ندارم....اونجا رو من تقریبآ همیشه دلم هواش رو می کنه...منم نمی شناسم ماله کیه..اگه پیدا نشد ماله منه ...ماله منه..:))...
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری؟
گاهی آسمان در همین نزدیکی است. پس گاهی هم نیست ووقتی نیست؟. گاهی آسمان هست ولی غبار ومه آن چنان است که نه آبیی و نه ابری ونه ستاره ای پیدا ست. گاهی چشمان فقط خیره به زمین است وآسمانی اصلا دیده نمی شود ویا نیازی به دیدنش نیست. گاهی گاهی گاهی
ساختم دیوار سنگین بلندی تا بپوشاند
از نگاهم هر چه میآید به چشمان پست
و ببنددد راه را بر حملهی غولان
که خیالم رنگ هستی را به پیکرهایشان میبست...
((سهراب سپهری))
چشم تو و خورشید جهانتاب کجا؟ یاد رخ دلــــــــدار و دل خواب کجا؟
با این تن خاکى، ملکوتى نشوى اى دوست تراب و ربّ الاَرباب کجا؟
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی
چنوان تناوری و بلند که به هنگام تماشا کلاه از سر کودک عقل می افتد ...
( برای تو ننوشتما ... )
من اما بیشترین سخن را
در کمترین زمان به تو گفتم
تنها به تو
...
(اوزدمیر آصف/ترجمهی عمران صلاحی)
سلام
اولین باره اومدم اینجا جالب بود برام. این متنو نمیدونم از کیه اما یه کم شبیه نوشته های هیوا مسیحه اما مال او ن نیستا
ممنون از اینکه بالاخره یکی پیدا شد جواب سوال ما رو بده!