گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

برای یک سالگی

New Page 1

   زودتر از اونی که فکرش رو بکنی گذشت.انگار همین دیشب بود که شانسی رفتم تو قسمت ثبت نام بلاگ اسکای و دیدم بعد از مدت ها، میشه توش ثبت نام کرد. اسمش شد:

"گاهی به آسمان نگاه کن"

   اینقدر زود میگذره که آدم وقتی برمیگرده و یه نگاه به عقب میندازه میبینه، باورش نمیشه که چقدر از اون روزها دور شده و خودش هم متوجه این گذران نبوده.

   و امروز بعد از یک سال ...

 

به سن و سال باورم نیست!

                                     در چشم کهن‌سالان، كودكي پنهان است!

                                     هر از گاهي نيز نگاه كودكان به عمق نگاه پيران است!

 

چرا مي‌بايد عمر را با متر و تقويم‌ها بسنجيم؟

چه زماني از زادن ما مي‌گذرد؟

چه اندازه مي‌بايد این تن را بر خاك كشيم

تا زير خاك ساكن شويم؟

 

بسياري از زنان و مردان اين مسير را

به سخت‌جاني گذرانيدند و

در شكوفه‌ها غرقه شدند،

                                  تا از دوباره بشكوفند!

پيراهني از سنگ،

پرنده‌اي از سياره‌ي ديگر،

يا شاخه‌اي گل!

نمي‌شود آن را سنجيد!

 

آي! زمان!

آهني يا گل سرخ!

                        سايه‌يي باش بر سر اين آدميان

                        تا بل بشكوفند!

                        با آب و آفتاب تعميدشان دِه!

تو را راه خطاب مي‌كنم نه تابوت!

                                            پله‌هايي از باد،

                                            يا جامه‌هاي نو دوز سال نو!

 

اينك تو را در صندوقي چوبين مي‌گذارم و

مي‌روم تا ماهيان ِ سحر را

                                  به چنگ آرم!

 

«پابلو نرودا»

نظرات 21 + ارسال نظر
نیما پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:33 ق.ظ http://bazia00.mihanblog.com

اقا ما شما رو به عنوان پشتیبان فنی می شناسیم!!
خیلی قشنگه..!
ایشاللا weblog تون توی جشن دل تنها نمونه!!
خوشحالم میشیم مارو تو اینweblog مون یاری کنین!
هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم!!

باران پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:37 ب.ظ

دیروز ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز او ما را
فردا ... ؟!

قیصر امین پور

برای من ۱ سال خوبی بود .. برای تو ؟!

ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان تر از آن که بیرون آید
از سینه
راویان قصه های رفته از یادیم

محمد بازارگان جمعه 20 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:42 ب.ظ

فکر کنم چیزی که هر کسی رو در همون نگاه اول جذب میکنه همین صداقته که وقتی نوشته هات رو میخونم به وضوح لمسش میکنم..
آقا صادق عزیز..
ما خیلی ارادت داریم ..خودت هم میدونی

ماهمه از یک قبیله ی بی چتریم
فقط لهجه هایمان ما را
به غربت جاده ها
برده است

«هیوا مسیح»

ـــــــ** شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 05:31 ب.ظ http://www.breakdown.blogsky.com

Tavalode webloget mobarak :D YooHoOo!

ماه مهر شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 06:14 ب.ظ http://mahemehr.blogsky.com

تولد یکسالگیت مبارک!
....
چند روز پیش، داشتم به آسمون نگاه میکردم..
با خودم فکر میکردم که چقدر از آسمون دور شدیم..
همه نگاهامون به زمینه.. به اطراف
یادم اومد یه وبلاگی هست به این نام.
«گاهی به آسمان نگاه کن»
..
حس قشنگیه!
اینکه آدم یادش باشه که یه آسمونی داره و توی اون آسمون... خیلی چیزای دیگه‌ای هست که آدمو امیدوار نگه داره.!
موفق باشی!

چنان درخت در این آسمان سری داریم
برای حادثه دست تناوری داریم
وفور فتنه اگر هست آسمان با ماست
که چشم لطف ز دنیای دیگری داریم

«سلمان هراتی»

[ بدون نام ] شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 06:24 ب.ظ http://Zooghal.Blogsky

یاحق!...

نگاه آسمان شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.negaheaseman.persianblog.com

تو این مدت همه نوشته هایی که اینجا خوندم یه جورایی متصل بود یه حس جاذبه خاصی داشت ...
نمی دونم در یک کلام تولد یک سالگی مبارک.

در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه ی من بود
ابری که شاید مثل من آماده‌ی فریاد کردن بود
من رهسپار قله و او راهی دره تلاقی‌مان
پای اجاقی که هنوزش آتشی از پیش بر تن بود
خسته مباشی پاسخی پژواک سان از سنگ‌ها آمد
این ابتدای آشنایی‌مان در آن تاریک و روشن بود
بنشین!‌ نشستمُ گپ زدیم اما نه از حرفی که با ما بود
او نیز مثل من زبانش در بیان درد الکن بود
او منتظر تا من بگویم گفتنی‌های مگویم را
من منتظر تا او بگوید، وقت اما وقت رفتن بود
گفتم که لب وا می‌کنم با خویشتن گفتم ولی بعضی
با دست‌های آشنا در من بکار قفل بستن بود
و خیره بر من، من به او خیره، اجاق نیمه جان دیگر
گرمایش از تن رفته و خاکسترش در حال مردن بود
گفتم: خداحافظ! کسی پاسخ نداد و آسمان یکسر
پوشیده از ابری شبیه آرزوهای سترون بود
تا قله شاید یک نفس باقی نبود اما غرور من
با چوبدست شرمگینی در مسیر بازگشتن بود
چون ریگی از قله به قعر دره افتادم هزاران بار
اما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن بود

«محمد علی بهمنی»

منصور یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:25 ق.ظ http://toranj.blogsky.com

بله یادمه
مبارکه یکسالگی وبلاگ...
ایشالا تولدهای بعدی

دنگ...، دنگ...
لحظه‌ها می گذرد.
آنچه بگذشت، نمی‌آید باز.
قصه‌ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز.

«سهراب سپهری»

باران ( یا هر چه دیگه ) یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 07:54 ب.ظ

ما نیز گذشته ایم
چون تو بر این سیاره ر این خاک
در مجال تنگ سالی چند
ه از این جا که تو ایستاده ای اکنون
فروتن یا فرو مایه
خندان یا غمگین
سبک پای یا گران بار
آزاد یا گرفتار


ما نیز
روزگاری
آری!

ما نیز
روز گاری
آری
...

( بدون دونستن انگه شخص حقیقیه من کوچیکتره بخونید لطفت )

ما می‌رویم،
و آیا در پی ما،
یادی از درها خواهد گذشت؟
ما می‌گذریم،
و آیا غمی برجای ما،
در سایه‌ها خواهد نشست؟

«سهراب سپهری»

نرگس دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:55 ق.ظ http://narcissus79.blogsky.com

مبارک باشه تولد وبلاگتون تقریبا هم سن اند وبلاگهامون اما مال شما کجا و وبلاگ من کجا!!!!

می نویسیم چون چاره‌یی جز نوشتن نداریم،
چون نامیرا نیستیم!
اگر از خدایان بودیم، نمی نوشتیم!
یکی از راه های مقابله یا آشتی و سازش با فناپذیری‌مان،
نوشتن است!

«اکتاویوپاز»

زهره دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 08:46 ب.ظ http://asemaneporsetare.persianblog.com

تولد یکسالگی وبلاگتون مبارک ... منم وقتی وبلاگم یکساله شد باورم نمیشد ...امیدوارم لحظات خوبی داشته باشید ...

منصور دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:16 ب.ظ http://toranj.blogsky.com

حالا که یکساله شده این بچه٬ فکر کن که در این یکسال چقدر به آسمان نگاه کردی؟ چیزی گیرت اومد؟ ستاره ای؟ دنباله داری؟ هوای آفتابی؟ ابری؟ باران بارید؟ ماه شب چهارده؟ غروب آفتاب؟ یا اینکه سقف بالا سر نذاشت چیزی ببینی؟

کنار مشتی خاک
در دور دست خودم، تنها نشسته ام.
نوسان‌ها خاک شد
و خاکها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت.
شبیه هیچ شده‌ای!
چهره‌ات را به سردی خاک بسپار.
اوج خودم را گم کرده ام.
می‌ترسم،
از لحظه بعد ...

«سهراب سپهری»

فائقه چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 08:00 ب.ظ http://sahmedelam.persianblog

من از اوایل تابستان شروع به خواندن وبلاگتون کردم و راستیتش شیفته ی اسمش بودم چون به آسمان نگاه کردن آرامش بخش ترین کار این دنیاست!
نمی دانم حقش آن است که تبریک بگویم؛
انشائلاه آسمان زنگیتان آبی باشد!

مرا آسمان
به پنجره یی و
چراغی افروخته و
انتظاری در فراسوی آن مانَد.

«تاگور»

. چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:32 ب.ظ http://cobra3.blogsky.com

تولد تولد تولدش مبارک....ایشاالله تولد ۱۰۰سالگیش...دوست دارم همیشه بنویسی خوب مینویسی وبلاگتو خیلی دوست دارم بهم ارامش میده هم فضاش هم نوشته هات...

سایبان آرامش ما، ماییم ...

«سهراب سپهری»

صادق شنبه 28 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:35 ق.ظ

سلام
انشاالله روزی پست ۱۰۰ سالگی وبلاگ رو بذاری
همیشه موفق باشی.

آوای من یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:02 ب.ظ http://avayeman.blogsky.com

به سلامتی:))

سجاد دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 08:18 ق.ظ http://paknevis.com/weblog

سلام. تبریکات فراوان :)

باران دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:35 ق.ظ

می نویسی دیگه ؟ ... هر چند تقدم رعایت نشد ...

ع.ش.ق دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 05:00 ب.ظ http://einshinghaf.persianblog.com

می شود رفت به فردا و به آینده دور...می شود رفت به دیروز و پریروز ...می شود رفت به هر جا که بخواهی؛ ساعتت را گم کن ...

نگاه آسمان دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 05:48 ب.ظ http://www.negaheaseman.persianblog.com

فکر می کردم واسه شب یلدا هم که شده آپدیت می کنید :-/

الهام دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:01 ب.ظ

چرا منم فکر کردم آپدیت کردی. فعلا می ذاریم پای گرفتاریهای درس. ولی فقط یه مدتها.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد