گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

چه نفرت‌آور است ...

New Page 1

 

 
 

با آن که مي‌دانم

        در پي صبح

                 شب باز خواهد آمد،

                           با اين همه، طلوع آفتاب

چه نفرت‌آور است، دريغا!

 

«محمد علی بهمنی»

نظرات 10 + ارسال نظر
باران سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:47 ب.ظ

در تاریکی بی آغاز و پایان
دری در روشنی انتظارم رویید .
...
در اتاق بی روزن
انعکاسی سرگردان بود
و من در تاریکی خوابم برده بود
و در ته خوابم خودم را پیدا کردم
و این هشیاری خلوت خواب آلودم را .
آیا این هشیاری خطای تازه ی من بود ؟
...
در اتاق بی روزن
انعکاسی نوسان داشت
پس من کجا بودم ؟!
در تاریکی بی آغاز و پایان
بهتی در پس در تنها مانده بود .

پس از لحظه‌های دراز
بر درخت خاکستری پنجره‌ام برگی رویید
و نسم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند .
و هنوز من
ریشه‌های تنم را در شن‌های رؤیاها فرو نبرده بودم
که براه افتادم
...
«سهراب سپهری»

نرگس سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:41 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

اینک خانه ات کجاست ؟؟!!!

من با تاب، من با تب
خانه‌ای در طرف دیگر شب ساخته‌ام
...
«سهراب سپهری»

ــــــــــــــــ** چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:16 ب.ظ http://www.breakdown.blogsky.com

jaleb bbood..emese nevehte haye rooye divivare salon motale eye khabagaha..

روزهای بهانه و تشویش
روزگار ترانه و اندوه
روزهای بلند و بی‌فرجام
از فغان نگفته‌ها، انبوه

روزگار سکوت و تنهایی
پی هم‌انس خویشتن، گشتن
سالخوردن، به کوچه‌های غریب
تیغ افسوس بر فراغ آوردن

من از این خسته‌ام که می‌بینم
تیرگی هست و شب، چراغی نیست
پشت دیوار های تو در تو
هیچ سیزینه‌یی ز باغی نیست

ساحل پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:47 ق.ظ

خوبه ناشناسه والا خودم حالشو میگرفتم...طلوع افتاب به این نازی...

عشق درگیر غروب درد است
باز هم طلوع ما را عشق است

«شهیار قنبری»

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:08 ب.ظ http://ZooghaL

صادق این عکسها چرا نمی آیند.

حتما باز این Sharemation بازی در اورده !!!

منصور پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:16 ب.ظ http://toranj

مبحث زوجیت یادتونه؟ روز باعث میشه که شب شب بشه. همش شب بود که شب معنا نداشت.
عاشق روز را به انتظار شب میگذرونه و رسیدن به شب اونوقت حال میده.
این مفاهیم رو فکر کن به صورت ادبی نوشتم ! چون اونجوری حالیم نیست این شکلی گفتم. آخه اینجا آدم خجالت میکشه . متن و نظرات کلا ادبیه و ما هم بضاعت اندک و...!
شما این حرفا رو ادبی ببین !!!

برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم

نگاه آسمان پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:53 ب.ظ http://www.negaheaseman.persianblog.com

طلوع آفتاب را چه به نفرت ؟!!!

اون چیزی که در پی طلوع آفتاب هر روز قراره بیاد، به سپیده‌دم اون روز میتونه معنا بده ...

هیو جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:56 ب.ظ http://THEND.blogfa.com

Hu HUUUUUUUUUUU

متنفرم از این فرقه‌ای که شما تبلیغش رو می‌کنید و این اسم! یه فرقه ی خشک تو خالی که همه اصولش رو از ادیان آسمانی دیگه گرفته و به اسم خودش داره به خورد مردم میده
من فکر نمی کردم که توی قرن بیست و یکم هم آدم ها این قدر کوتوله باشند که پی یک دین مجعول و غیر آسمانی برند!
امیدوارم بار آخرتون باشه که اینجا میاید ...

تراو شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:09 ق.ظ

نهایت تمامی نیروها پیوستن است
پیوستن به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی ست که اسیابهای بادی می پوسند
چرا توقف کنم...

محمد بازارگان یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:20 ق.ظ http://wave.blogsky.com

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست.

سلام صادق عزیز.
قضیه ارباب حلقه هاست..
یادته گفتم وبلاگ باید چه شرطی داشته باشه :دی

راستی این شعر ماله محمد علی بهمنی هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد