گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

سایبان آرامش ما، ماییم.

خوب دیگه توضیح واضحات که نباید داد.همه این دو روزه کلی حالشون گرفته ست! یه عده از بر و بچه های دانشگاه برای کمک به زلزله زدگان به "بم " میرند.ما هم از شانس بدمون دوشنبه، امتحان داریم؛ اون هم از نوع میان ترم .هفته ی بعد هم امتحانات پایان ترم  شروع میشه. خیلی دوست داشتم که من هم الان بم بودم و می تونستم یه کمک ناچیزی به مردم اونجا می کردم. اصولا بعضی اتفاقات در زندگی ما ها هست که تا از نزدیک نبینیم و با تمام وجود حسشون نکنیم ، قدر عافیت و سلامتی خودمون رو نمی دونیم و روزمرگی ما همچنان ادامه خواهد داشت ...

درد بی دردی، دوایش آتش هست

دیدن صحنه ای که دختربچه ای بالای جسد بی جان مادرش نشسته و مرتب مادرش رو صدا میکنه، مادری که بچه نوزادش رو که شب در بغلش خوابونده بوده و صبح پیکر بی جان بچه اش رو از زیر آوار بیرون میاره و ...  آدم رو تکون میده. دیگه آدم نمی تونه از کنار قضیه به راحتی بگذره!!!

 تنها کاری که از دستم بر می اومد یه کمک ناچیز بود و اگه بتونم هم، در این هفته به همراه دوستان به عیادت اونایی که از بم به بیمارستان های تهران آورده اند، میرم. به هر حال کمک های مادی رو اکثریت می کنند ولی فکر کنم  آدم اگه بره و یه چند دقیقه ای پای درد دل اونا بشینه و یه جورایی باهاشون همدردی کنه ارزشش خیلی بیشتر باشه !!! اونایی که الان رو تخت بیمارستانند و حتی برای بعضی هاشون اصلا خانواده ای نمونده که حالا به عیادتشون بیاد و یه تسلیتی بهشو بگه و ... 

به هر حال ممکنه که یه روز هم ، چنین حادثه ای برای من و همشهری هام اتفاق بیفته (بخصوص که احتمالش هم خیلی زیاده که یه زلزله ی عجیب و غریب تو تهران بیاد!!! تازه اون هم خیلی شدیدتر از اونی که تو بم  اومد)

آن لحظه که از نیاز انسان

دارد نه کم از هوای حیوان

یه دانه ی گندم طلایی

از تشت طلا گرانبهاتر

در حادثه های ناگهانی

سالم ز مریض مبتلا تر

آسوده مباش که بی نیازی

یه آنِ دگر پر از نیازی

آنجا که تو فرعون زمانی

در تیررس باد خزانی

اصولاً آدم باید هوای بنده های خدا رو داشته باشه، تا اوستا کریم هم هوای اونو داشته باشه !!!

سهراب چه خوب گفته که:

                                     
                                     سایبان آرامش ما، ماییم.
نظرات 5 + ارسال نظر
سجاد یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 05:59 ق.ظ http://safirnoor.blogspot.com

سلام. حرفی نیست. غم راه بسته....

ابوالفضل یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:23 ب.ظ

به نام خدا
صادق جان ما رو هم تو غم خودت شریک بدون

وهم سبز دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:20 ب.ظ http://vahmesabz.blogsky.com

....

صادق سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:57 ق.ظ

حالا گیریم
صد کامیون پتو
پنجاه هواپیما کفش
ده میلیون بطری آب

تو که دیگر گرم نمی شوی
تو که دیگر توی این خاک ها نمی دوی
و دیگر کسی شب صدا نمی زند
مامان آب
مامان آب
مامان آب
.
.
.

به نقل از:
http://pagard.ayene.com/archives/000102.php

باران یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:10 ب.ظ

بعضی از حرف ها رو باید شنید تا فهمید ... بعضی از نواها رو باید دید ...
صادق الان که دارم می خونم تقریبا ۸ ماه گذشته ...
بی اختیار اشک رو رها می کنم ....
من بچه ای رو دیدم بی مادر و هنوز دلش آب می خواست !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد