گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

رنج و محنت

 Prophet Says ...

رنج، شکستن پوسته ای است که فهم و ادراک شما را زندانی کرده است.

چنانچه هسته باید نخست در دل خاک بشکافد تا راز دلش در آفتاب عریان شود، شما نیز باید که رنج شکافتن را تجربه کنید تا به شکفتن در رسید.

و شما اگر می توانستید با مشاهده اعجاز مستمر زندگی دلتان را از شراب اعجاز لبریز کنید، رنج هایتان کمتر از شاذی هایتان شگفت آور نبودند،

و آن گاه می توانستید فصل های گوناگون دل را چون فصل های چهارگانه که بر دشت و صحرای شما می گذرند، پذیرا شوید.

و می توانستید با آرامش زمستان غم را تماشا کنید و بگذرید.

 

*منبع: « پیامبر » نوشته جبران خلیل جبران / ترجمه دکتر حسین الهی قمشه ای

همچنان سربلندیم !!!



سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
گواهی بخواهید اینک گواه
همی زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر
ازین دست عمری بسر برده ایم

سایبان آرامش ما، ماییم.

خوب دیگه توضیح واضحات که نباید داد.همه این دو روزه کلی حالشون گرفته ست! یه عده از بر و بچه های دانشگاه برای کمک به زلزله زدگان به "بم " میرند.ما هم از شانس بدمون دوشنبه، امتحان داریم؛ اون هم از نوع میان ترم .هفته ی بعد هم امتحانات پایان ترم  شروع میشه. خیلی دوست داشتم که من هم الان بم بودم و می تونستم یه کمک ناچیزی به مردم اونجا می کردم. اصولا بعضی اتفاقات در زندگی ما ها هست که تا از نزدیک نبینیم و با تمام وجود حسشون نکنیم ، قدر عافیت و سلامتی خودمون رو نمی دونیم و روزمرگی ما همچنان ادامه خواهد داشت ...

درد بی دردی، دوایش آتش هست

دیدن صحنه ای که دختربچه ای بالای جسد بی جان مادرش نشسته و مرتب مادرش رو صدا میکنه، مادری که بچه نوزادش رو که شب در بغلش خوابونده بوده و صبح پیکر بی جان بچه اش رو از زیر آوار بیرون میاره و ...  آدم رو تکون میده. دیگه آدم نمی تونه از کنار قضیه به راحتی بگذره!!!

 تنها کاری که از دستم بر می اومد یه کمک ناچیز بود و اگه بتونم هم، در این هفته به همراه دوستان به عیادت اونایی که از بم به بیمارستان های تهران آورده اند، میرم. به هر حال کمک های مادی رو اکثریت می کنند ولی فکر کنم  آدم اگه بره و یه چند دقیقه ای پای درد دل اونا بشینه و یه جورایی باهاشون همدردی کنه ارزشش خیلی بیشتر باشه !!! اونایی که الان رو تخت بیمارستانند و حتی برای بعضی هاشون اصلا خانواده ای نمونده که حالا به عیادتشون بیاد و یه تسلیتی بهشو بگه و ... 

به هر حال ممکنه که یه روز هم ، چنین حادثه ای برای من و همشهری هام اتفاق بیفته (بخصوص که احتمالش هم خیلی زیاده که یه زلزله ی عجیب و غریب تو تهران بیاد!!! تازه اون هم خیلی شدیدتر از اونی که تو بم  اومد)

آن لحظه که از نیاز انسان

دارد نه کم از هوای حیوان

یه دانه ی گندم طلایی

از تشت طلا گرانبهاتر

در حادثه های ناگهانی

سالم ز مریض مبتلا تر

آسوده مباش که بی نیازی

یه آنِ دگر پر از نیازی

آنجا که تو فرعون زمانی

در تیررس باد خزانی

اصولاً آدم باید هوای بنده های خدا رو داشته باشه، تا اوستا کریم هم هوای اونو داشته باشه !!!

سهراب چه خوب گفته که:

                                     
                                     سایبان آرامش ما، ماییم.

  Think About It ...  بزرگترین درس های زندگی را بخاطر بسپار:
                                عشق بورز.
                                فراموش کن.
                                ببخش. 
                 
   



بستنی

پسربچه ای وارد یک بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست. پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد.

پسربچه پرسید : " یک بستنی میوه ای چند است؟"

پیشخدمت پاسخ داد : " ۵۰ سنت. "

پسربچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید : " یک بستنی ساده چند است؟ "

در همین حال، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند. پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد : " ۳۵ سنت. "

پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت : " لطفاً یک بستنی ساده. "

پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت. پسرک نیز پس از خوردن بستنی، پول خود را به صندوق پرداخت و رفت.

وقتی پیشخدمت بازگشت، از آنچه دید، شوکه شد. آنجا در کنار ظرف خالی بستنی، ۲ سکه ۵ سنتی و ۵ سکه ۱ سنتی گذاشته بود _برای انعام پیشخدمت _.

 

منبع : کتاب هفده داستان کوتاه کوتاه از نویسندگان ناشناس

Think About It ...قدرت دائمی است؛ پیروزی ها موقتی هستند.