گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

مادر بزرگ

(برای مادربزرگ که چهل روز است که ما را تنها گذاشته ...)

اون مثل فرشته ها بود
چشمه‌ی عشق و صفا بود
با نگاه مهربونش
آیت پاک خدا بود
قصه هاش، قصه‌ی بودن
قصه‌ی خاطره ها بود
قلب پاک و روشن او
جلوه‌ی آینه ها بود

یادمه از لب تو چه ها شنیدم
قصه ها به پاکی دریا شنیدم
چشم تو، خورشید آسمون من بود
دل تو، گرمی آشیون من بود
اون شبای پر ستاره
بی تو جلوه‌ای نداره

موهای سپید و نازت
مثل بخت من پر از خواب
خنده روی لب نازنین تو
خنده‌ی مهتاب
اون شبای پر ستاره
بی تو جلوه‌ای نداره
نظرات 3 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:23 ب.ظ

مال من هنوز هست ولی چه هستنی. می دانم زجر می کشد وما فقط میتوانیم شاهد روز به روز زمین گیر شدنش باشیم.همه شادیهای کودکیم وآنچه از جمع خانوادگی دوست داشتم در حال رفتن است و........

سجاد دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:23 ب.ظ http://safirnoor.blogspot.com

سلام. هر اومدنی یه رفتنی داره؛ گرچه فقط گفتنش آسونه...

ذولی چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 06:06 ب.ظ http://pledge.persianblog.com

میرن آدما از اونها فقط خاطره هاشون باقی می مونه. روحشون شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد