گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

دنیا پیاده میشم، نگه‌دار!!!

دقیقا بیست و یک سال پیش و اتفاقا در روز شنبه و در همین ساعات(حوالی اذان ظهر) بود که ... (مادربزرگ -که چند ماهی است ما را تنها گذاشته- اون موقع به پدر گفته بود نوه‌ام با اذان به دنیا آمده و ...) و چه تقارن جالبی است مقارن شدن عید دیروز و امروز -روز تولد من - با اسمم (محمد صادق) اما چه فایده از این اسامی که من فقط در شناسنامه آن‌ها را یدک می‌کشم و در دنیای بیرون و درون اثری از آن‌ها نیست...
هر چه بیشتر می‌گذرد‌، بر تعداد صفحات سیاه عمرم اضافه می‌شود و چه مسخره است امسال چنین روزی برای من. هر سال وقتی همچین روزی می‌شد، لااقل خودم خوشحال بودم اما امسال خوشحال که نیستم هیچ، تازه در چنین روزی فکر اینکه به این زندگی پایان بدهم (یا پایان بپذیرد) از هر زمان دیگر بیشتر در ذهنم پر رنگ‌تر شده است:
چشمم نخورد آب از این عمر پر شکست:
                                                       خانه را تمامی پی روی آب بود.
گرچه در این ماه‌های آخر عمرم به تعداد سال‌های عمرم این فکر به ذهنم خطور کرده ولی دیگر حتی این فکر هم برایم اهمیتی ندارد (مثل بقیه‌ی چیزها که مدت‌هاست از سکتور صفر مغزم پاک شده است.) دیگر حتی نگاه به آسمان هم برایم بی‌معنا شده است چه رسد به این‌که به دیگری بگویم : گاهی به آسمان نگاه کن!!!
من دیگه منتظر هیچ کسی نیستم که بیاد
                                                         دل من از آسمون معجزه اصلا نمیخواد

اونایی که من رو از نزدیک میشناسند، شاید وقتی این واگویه‌ها را بخوانند، تعجب کنند. مدت‌ها فکر می‌کردم که باید سکوت کنم تا کسی ازین اوضاع و احوال با خبر نشود. با خودم میگفتم که این هم یه مرحله از زندگی است که باید بگذرانم، شاید باید بی‌حرف از خم این ره عبور کنم. اما آن پندار هر روز بزرگتر شد تا رسیدم به امروز ...
مدتی یا شاید برای همیشه نخواهم نوشت. شاید یادداشت‌هایی که در اینجا می‌نوشتم با خودم جور در نیاید. ترجیح می‌دهم که بیشتر ازین به این بازی ادامه ندهم. نمیخواهم اون دنیا شرمنده کسانی که این یادداشت‌ها رو می‌خونند، بشم. شاید خلوتی لازم است به اندازه‌ی همین بیست و یکسال عمر نفرینی و یا سکوتی لازم است. شاید هم باید گرفتار سنگینی همان سکوتی باشم که گویا قبل از هر فریادی لازم است. شاید هم زمان شکفتن اون بغض‌های فرو خورده باشد که:
                             از بس که گریه نکردم، غرور بغض بشکست  
یه تشکر گنده هم به همه‌ی کسانی که این مدت به اینجا سر می‌زدند، بدهکارم.اگر هم در این مدت کسی در اینجا از من رنجیده بگوید تا  اگر توانش بود، بتونم جبران کنم.برایم دعا کنید.
اگر عمری و تولدی دیگر بود، باز هم می‌بینمتون.
خداحافظ!!!    

نظرات 74 + ارسال نظر
بهروز وثوق شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:16 ب.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
نمیدونم چی بگم

باران شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:59 ب.ظ http://shamlo.blogsky.com

نمی دونم چه دردیه که همه بهش مبتلا شدند ... شما هم اولیش نیستی آخریش هم نخواهی بود ... من تازه بهت لینک داده بودم ... ولی پاک نمی کنم ... هب امید یه حرف نزده ی جدید که تو رو به این جا بکشونه برای گفتنش ... هر چقدر که بزرگ تر میشیم می فهمیم زندگی کردن با زنده بودن خیلی فرق داره ... زندگی کردن جراتی می خواد که احساس می کنیم نداریم ... و بیچاره کسانی که بیشتر از خودشون می فهمند ... یادت باشه « بودن به از نبود شدن ، خاصه در بهار » ... نبودن . نکردن و ننوشتن و مردن خیلی آسونه ... ولی اگه مردی بیا و بنویس و زندگی کن ...

باران عزیز !رمقی برای نوشتن باقی نمانده...

محسن شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:32 ب.ظ http://sheydayi.blogsky.com

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است

آوای من شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:30 ب.ظ http://avayeman.blogsky.com

اول: سلام
دوم: تولدتون مبارک
سوم: اردیبهشتی بودنتون هم مبارک!
چهارم: اسمتون بی‌نهایت قشنگه و با معنیه. واقعا به انتخاب کننده‌گانش باید دست مریزاد گفت.
پنجم: منتظر بازگشت شما می‌مونیم!

حسین شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:50 ب.ظ http://barcode.persianblog.com

اولآ به به تولدت مبارک .... :) .. دومآ : هممون یه جورایی در مورد اسممون همینطوریم..حالا شما که خیلی خوبید .. من چی ؟؟‌حسین !!!!!!!!!!!!

حسین شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:50 ب.ظ

یعنی چی ؟؟؟؟؟ ... یعنی خداحافظتون ؟؟؟‌....:(

نرگس شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:37 ب.ظ http://rozaneh1001.blogsky.com

میدونی اصل اردیبهشت چی بوده؟آوردی بهشت بوده .... تولدت مبارک..زندگی پر از تولدای پی در پی پس ...اولین باره میام و دوست دارم بازم بیام...حیف این وب لاگ نیست بسته بشه اونم با چنین اسم زیبایی.

مهمون تازه وارد خوش اومدید!!!

صادق یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:51 ق.ظ

سلام
تولدت مبارک
ای کاش بازم بنویسی(نه می نوشتی !!!)
همیشه موفق باشی

پیام یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:21 ق.ظ

دستام به آسمونه شاید بارون بباره
اگه بارون نباره چشم آدما می باره
چشم آدما که بارید دیگه سیرمونی نداره

[ بدون نام ] یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:38 ق.ظ http://cobra3.blogsky.com

سلام صادق عزیز
تولدت یه عالمه مبارک باشه ...مگه آدم روز تولدش اینهمه ناامید میشه چرا؟ زندگی رو برای خودت قشنگ کن تا لذت ببری.

محمد بازرگان یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:57 ب.ظ

ای خدا.شما هم دارین مرحوم میشین...ما رو بگو که همه دوستاموون دارن میان پیشمون ..اون دنیا

منصور یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:49 ب.ظ http://toranj.blogsky.com/

چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی...

طلوع کن، طلوع کن
بر این ستاره مردگی!
که از تو تازه می‌شود
این خلوت سرخوردگی!!!

منصور یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:57 ب.ظ http://toranj.blogsky.com/

تولدت مبارک
به نظرم این یه جور یاس وبلاگی است...
۱۹ اردیبهشت....آه ٬‌درسته ۱۹ اردیبهشت.

نه دوست عزیز
یاس وبلاگی نیست.
چون همین الان هم سرشار از نوشتنم و همون جور هم که می بنید، دوستان به اندازه ی کافی به من لطف داشته‌اند و به اینجا سر میزدند اما...
(من که براتون همه چی رو براتون تعریف کرده بودم. ...)

لیلا دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:52 ب.ظ http://khzansabz.persianblog.com

سلام وبلاگ خیلی جالبی داری متن زندگی را خواندم خیلی جالب بود وکارهایت جالب به من هم سر بزن خیلی خوشحال میشوم .

باران دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 06:33 ب.ظ

اندیشیدن
در سکوت .
آن که می اندیشد به ناچار دم فرو می بندد .
اما ان گاه که زمانه
زخم خورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت

منصور دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:53 ب.ظ http://toranj.blogsky.com/

و شکستم و دویدم و فتادم....

شما اگر افتادی ولی من با کله رفتم تو چاه ...

کبوترحرم سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:39 ق.ظ http://www.baser.persaionblog.com

سلام.تولدتون مبارک /مطلبتون هم جالب بود خوشم اومد. به ما سربزنید . برای سلامتی امام زمان صلوات. یا علی التماس دعا

منصور سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:55 ب.ظ http://toranj.blogsky.com

چنانچه اوفتد و دانی...

من برای تو میخونم
هنوز از این ور دیوار
هر جای قصه که هستی
خاطره‌هاتو نگهدار
تو نمیدونی عزیزم
حال و روزگار ما رو
توی ذهن آینه بشمر
تک تک حادثه ها رو

بهزاد سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:19 ب.ظ http://www.nimkat.tk

چشم شیطون کور مفیدی هستین نه!
من تو این لیست فقط پاکنویس رو می شناسم و آقا منصور که استادمون باشن!

دوست عزیز، اگر مفیدی بودم که اسم وبلاگم در قسمت «بچه های مدرسه ی والت» می اومد!!!!

قلب یخی چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:44 ق.ظ http://iceheart.blogsky.com

من تازه می خواستم با شما آشنا بشم... قالب جدیدم رو تو وبلاگ گذاشتم... همه رفتنی هستند..........بای

زهرا چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:37 ق.ظ http://zahra-hb.com

چه تیتر جالبی:
دنیا پیاده میشم، نگه‌دار!!!
:)

..... چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:07 ب.ظ

الان اومدم خونه والان تازه صفحه ات باز شد والان با اینکه می دانستم شدید جا خوردم باز با متن نوشته ات. هیچ نگفتی .حتی کلمه ای . امروز چهار شنبه است ومن این همه وقت این جا نیومدم.!!!. من از حرفها کمتر از حرف نزدنها ناراحت می شم. وتو دقیقا همین کارو کردی. هر چند اگه اینو خونده بودم ابدا نمی ذاشتم که هیچ نگی اینو بدون .این تو گروه خونی من نیست حتی اگه اولش ناراحت هم بشی.باشه تو نگفتی منم چیزی نمی گم امیدوارم دوره ای باشه از همون دوره های آشنا برای خودم که من به سختی طی می کنم ولی می دانم تو به من گفتی با سرعت بیشتر می توان از چاله های بزرگ راحت تر عبور کرد.می دونی من اگه کم کم بد می شم وکم کم خوب تو ... هیچی اینم یه مدله .اسم لینکت رو از فهرستم بر نمی دارم چون امیدوارم زود بر می گردی. اون صادقی که من تصورش دارم همون باقی می مونه.اره این یه دورست ومن مطمینم.

تحمل کن عزیز دلشکسته
تحمل کن به پای شمع خاموش
تحمل کن کنار گریه ی من
تحمل کن ...

[ بدون نام ] چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:46 ب.ظ

من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد

دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد

باران پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:59 ق.ظ

چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی ...

بهزاد پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:01 ب.ظ http://weblog.pesartala.com

سلام آقا صادق.از این که تصمیم به ننوشتن کردی خیلی دلگیرم.ولی به نظر من باید بنویسی و نوشتن رو ادامه بدی و این سکوت رو بشکنی.به هرحال امیدوارم که در هرکجا که هستید شادو پیروز و سلامت باشید.

.... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:57 ب.ظ

صادق نمی نویسی هم جالبه ها. باز خوبه که به باز خوردها جواب می دی اونم چه جوابی. می دونی که شعر هایی که ابی اونها رو می خونه چقدر دوست دارم وچقدر برام خاطره اند.حضور این گونه ات یه زاویه دیگه از توئه. به گمانم من که حس خوبی دارم. هر چند هنوز دلخورم وتحمل کردن...

بگو ای یار بگو
که دلم تنگ شده
رو زمین جا ندارم
آسمون سنگ شده

منصور پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:56 ب.ظ http://toranj.blogsky.com

این نظرات وبلاگت خودش شده وبلاگ!
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران

راستی نگفتی چرا لینک منو یه مدت برداشتی و چرا دوباره گذاشتی؟

دوستان لطف دارند!!!
(در مورد لینک هم حضوری توضیح میدم)

باران جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:35 ب.ظ

اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست ... « دکتر علی شریعتی »

باران عزیز، ممنون از حضور سبزت!
...
بهترین خبر،همین حضور تو
خبر حادثه‌ی عبور تو

منصور جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:55 ب.ظ http://toranj.blogsky.com

اینجا چمنزاری است خنک.

من این مزرعه ی خشک، تشنه ی بذر دوباره ست
شب پر از حضور تلخ جای خالی ستاره ست

نرگس شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:58 ق.ظ http://rozaneh1001.persianblog.com

هر افتادنی همان برخاستن است...صبور باش..روی صبوریتم صبر کن.حالا حالا ها باید رنج بکشیم.انقدر میام تا ببینم ازین حالت در اومدی...حس میکنم خیلی پاکی..جدی میگم.

[ بدون نام ] شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:02 ب.ظ http://faryadenahan.persianblog.com

سلام. چرا باید شرمنده کسانی که بلاگت رو می خونن بشی وقتی داری میگی که بین من و حرفام فاصلس فاصله کم بشه بهتر از اینکه ننویسی.من که لینکتو گذاشتم در ضمن مشکل تو رو من هم درام.دعا کنیم کار هر دو تامون حل بشه.یا علی

وبسول یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:47 ق.ظ http://websol.blogsky.com

hi
your weblog is very cool
good luck
My Archive Coming soon Is Ready
BYE

باران یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:24 ب.ظ

می ترسم این قدر ننویسی که نوشتن هم از یادت بره ... داشتم فکر می کردم چی به سرت اومده که نمی خوای بنویسی ... چی خسته ات کرده که دیگه رمقی برای نوشتن نیست ... چی جلوی نوشتنت رو گرفته که اون همه نوشتنی که داری رو نمی نویسی ... بعد خودم جواب میدم که نخواستن ای قدر قویه که هر شدنی تا خواستن نشه زورش بهش نمی رسه ... چقدر حرف بی ربط زدم ... ولی اعصابم داغونه .. از اعدام آقاجری ... از فیلتر ها ... از این های زبان ها و قلم های بریده ... از این همه صدای خفه شده در گلو ...

ما میخواستیم از درخت ها کاغذ و قلم بسازیم
بنویسیم تا بمونیم
پشت سایه جون نبازیم
آینه ها اونجا نبودند
تا ببینیم که چه زشتیم

محمد بازرگان دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:40 ق.ظ

شاعری سودایی
در خیالی که نداشت
برتر از حافظ و خلاق تر از سعدی بود
لکن از بخت بدش
در صف ابداع و سخن پردازی
نفر بعدی بود!

باران دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:29 ب.ظ

اد اعدام آقاجری افتادم ولی نیمدم که همش از تلخی نگم ... یاد جمع شدن مارمولک افتادم باز هم به همون دلیل نیومدم ... پنجره جلوم باز بود .. آسمون آبی ... یادت افتادم .. به اسمون نگاه کردم ...

ممنون از شما به‌خاطر این همه لطف که شامل حال من می‌کنید.

سجاد دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:59 ب.ظ http://paknevis.com/weblog

سلام. می خوای منت بکشیم؟ خوب می کشیم...
صادق و صدق و صفا؛
صفحه دل؛ آسمون؛ صحن رضا...
شبنمُ و بوی بهار و عشق یار؛
سیب و ساز و نازِِ نازُ و انتظار...
عِطر مریم؛ روی لاله؛ جوی آب؛
سینه دشت پر از گل؛‌ شهد ناب...

گم شدیم گر در میان خویشتن
جستجویی لازم است
...

الهام دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:25 ب.ظ http://vahmesabz.blogsky.com

خوب صدای دوستانت را از وبلاگی ومجازی گرفته تا غیره در آوردیا. ولی من دیگه هیچی نمی گم و سکوت می کنم. و...................................................................

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است.

اون قدر این روزهای زندگیم سیاه هستند که ترجیح میدم در خاطرم باقی نمونه. چه رسد به اینکه بیام و اینجا بنویسم...

نرگس سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:32 ق.ظ http://rozaneh1001.blogsky.com

میگم نکنه میخواستی تعداد نظراتو بالا ببری!!!ولی صادق جان سعی کن روی صبوریتم صبر کنی...

چه باید گفت اگر دل یار ما نیست
اگر عشقی دگر در کار ما نیست

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:13 ب.ظ

سلام لطف کنید بگید رشتتون چیه

والله شما اگه خودتونو معرفی میکردید بهتر بود ولی حالا همچین چیز مهمی نیست که نخوام بگم:
من رشته‌ی مهندسی صنایع میخونم . سال سوم، در دانشگاه مثلا شریف.

منصور چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:33 ب.ظ http://toranj.blogsky.com

هی!
به زور تونستم این صفحه رو باز کنم و به زورتر مطلب پابلیش کنم! این مدت که سر نزدم خبرایی بوده!

بگفتا خبر این است : افسوس، افسوس ...

نیلوفر پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:13 ق.ظ http://axemandar.persianblog.com

سلام/نوشتتون رو اف میخونم . اقا صادق هممون به دعا نیاز داریم. وقت کردی به من هم سر بزن .خوشحال میشم

نرگس پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:10 ب.ظ http://rozaneh1001.blogsky.com

آینه من از ننوشتنت داره خسته میشه...

پنجره ام به تهی باز شده است و من ویران شده ام ...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:47 ب.ظ

تنها به تماشای چه ای؟
بالا ٬ گل یک روزه ءنور.
پایین ٬تاریکی باد.
بیهوده مپای ٬شب از شاخه نخواهد ریخت ودریچه ء خدا روشن نیست.
از برگ سپهر٬ شبنم ستارگان خواهد پرید.
تو خواهی ماند وهراس بزرگ .ستون نگاه وپیچک غم .بیهوده مپای.
بر خیز ٬که وهم گلی ٬زمین را شب کرد.
راهی شو ٬که گردش ماهی ٬شیار اندوهی در پی خود نهاد.
زنجره را بشنو:چه جهان غمناک است ٬ وخدایی نیست٬وخدایی هست وخدایی...
بی گاه است ٬ببوی وبرو٬ وچهرهء زیبایی در خواب دگر ببین.
(سهراب)
چون می دونم باهوشی. بی نام می شناسی. تازه یه کلمه در شعرم ...اینو که می خوندم همین جوری گفتم برات بنویسم....

دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیر شب است.

رخنه ای نیست در این تاریکی:
در و دیوار بهم پیوسته.
سایه ای اگر لغزد روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته.

منصور جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:37 ق.ظ http://toranj.blogsky.com

باز هم تونستم این صفحه رو باز کنم...هی!
این دفعه دیگه با آکروبات بازی!

[ بدون نام ] جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:20 ب.ظ http://cobra3.blogsky.com

سلام صادق عزیزم
مرسی از لطفت و متن قشنگی که نوشته بودی کاش دوباره بنویسی من یکی که خیلی دوست دارم دوباره نوشته هات رو بخونم...

قاصدک !
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند...

مصطفی جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.m-farahi.blogsky.com

با اینکه دیگه چیزی نمی نویسید و تازه با وبلاگتون آشنا شدم لینکتون رو تو وبلاگم می زارم و تمام آرشیو یادداشتهاتون رو می خونم با آرزوی موفقیت بای.

ممنون از لطف شما

حسین جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:30 ب.ظ

اسم بلاگم رو می دونی پس دیگه نزدم....والا من قاطی کردم...باید با خودت صحبت کنم .. چه با تلفن چه رو در رو ... می خوای بازم بریم جمشیدیه ؟؟:‌) ..

[ بدون نام ] شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:29 ب.ظ http://cobra3.blogsky.com

سلام :
میخواستم بگم باور کن که میشه کافی بخوای فقط خواستن و باور کردن خودت اینکه باور داشته باشی از عهده اش بر می یای امتحان کن ضرر نداره ... باورت میشه ادیسون بعد از ۹۹۹۹ بار شکست خوردن موفق شد لامپ رو کشف کنه پس میشه به هر کی که اعتقاد داری قسم می خورم که میشه... پشتکار داشتن به نظر من مهمترین اصله.

پشتکار داشتن به چه امیدی؟!! برای رسیدن به چه هدفی؟!! با چه توانی؟!!

باران شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:13 ب.ظ

هر وقت می شنوم کسی با افسوس می گوید : زندگی سخت است .می خواهم از او بپرسم : در مقایسه با چی ؟
صادق یه چیزی رو بی تعارف می گم ولی بعضی وقت ها که میام اینجا جدا دلم می خواد خفت کنم ... حرصم می گیره از این همه لج بازیه تو ... از این همه پافشاری ... ولی بعضی وقت ها هم که میام به همون دلایل تحسینت می کنم .. به قول ...( اسمش یادم نیست ) آدم اگه می خواد جلوی تیر هم بایسته باید مردانه بایسته ... موفق باشی ...( ازون جملات به تمام معنا بی معنی )

آه اکنون دست من خالی است
بر فراز سینه ام جز بته هایی از گل یخ نیست
...

منصور شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:32 ب.ظ http://toranj.blogsky.com

چرا؟ چه طور ؟ برای چی من؟
قرآن بخوان ... سوره صاد...

چشمان منتظرم
در تکرار مشق یأس
بیرون زد از حدقه امید
...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد