گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

گاهی به آسمان نگاه کن

آن قدر تشنه هستم که فرصت یکی شدن به قطره های باران نمی دهم . (پرویز شاپور)

من تغییر کردم؟ یا ...

تصویر اول: «من» دیروز

 

پرسیده بود(8/1/83) :

 

زندگی برای هرکس مثل چیزی است برای شما مثل ...

 

برایش (با تاخیر زیاد) نوشتم (15/1/83) :

 

هر لحظه‌اش برای من مثل بازی کردن با دو تا تاس هست. تاس‌ها رو میندازی وسط و رو حساب شماره‌هایی که میاد، یه تصمیمی باید بگیری. بعضی مواقع جفت شش میاد که خوش به حال آدم میشه، بعضی مواقع هم جفت یک ... (این وسطش رو هم خودت حدس بزن)

فقط این بازی یه فرقی با بازی‌های معمولی با تاس داره و اون هم اینه که خودت باید اول کار این دو تا تاس رو درست کنی (و مختاری هر جور که خواستی این تاس‌ها رو درست کنی: من یه جور این تاس ها رو درست می‌کنم که طرف شش سنگین‌تر باشه و بالطبع ،خوب طرف شش بیشتر میاد!!!)

وقتی هم که تاس رو انداختی، باید بر حسب نتیجه‌ی بدست اومده عمل کنی. نباید به خودت شک و تردید راه بدی (شک و تردید برای قبل از ساختن و انداختن تاس‌هاست)

پس، هنر هر کس در ساختن این تاس ها و درست انداختنشون هست.

 

 

تصویر دوم: «من» امروز

اگر الان ازم بپرسه، جوابی براش ندارم. شاید بهش بگم که اون موقع تاس‌ها برام مکعب بودند، اما حالا تاس‌ها برام مثل همین تاس‌های سیاه و زرد توی عکس هستند (آخه تاس های کروی تعداد حالتی که میتونند تولید کنند، بیشتر از حالاتی است که دو تا تاس مکعبی میتونند تولید کنند!!! آدم محدوده‌ی انتخابش بیشتره!!!).  نه اصلا ولش کن: دیگه تاسی وجود نداره! شاید هم زندگی، بازی نیست! نمیدونم ! فقط میدونم که اگه این سوال رو دوباره ازم بپرسه، جوابی متفاوت با اون جواب دیروزی بهش میدم ولی هنوز اگه قرار باشه تاس بندازم وسط و به بازی ادامه بدم، بعد از انداختن تاس به خودم شک و تردید راه نمیدم ...

 

دو تصویر از من : دیروز و امروز، امروز و فردا، فردا و پس‌فردا ، پس‌فردا و ... از این «دو تصویر»ها چه حاصل من می‌شود ؟

 

نظرات 12 + ارسال نظر
باران جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:37 ب.ظ http://shamlo.blogsky.com

اگر رویاهایت شکستند و فرو ریختند
بیمناک مباش
بی باک چنان باش که تکه ها را بر گیری
و به نیا لبخند بزنی
چه ...
رویاهایی که چنین آسان می شکنند
آسان نیز از نو ساخته می شوند ...
کریس جنسن ...
**********
این رو هم برای تو نوشتم هم برای خودم ...

چه شعر قشنگی !!!
ممنون! خیلی انتخاب بجایی بود.

الهام جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:37 ب.ظ

فقط برای سر تیرت الان. امروز درسم تیکه ایش در مورد تغییر بود. اینکه تغییر سخته. ادمها از تغییر می ترسن. با دست می کشن با پا پس می زنند و...
نمی دونم ولی دیدم که تو...

باید پارو نزد ، وا داد!
باید دل رو به دریا داد!

خودش می‌بردت هر جا دلش خواست
به هر جا برد، بدون: ساحل همون‌ جاست

آوای من شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:14 ق.ظ http://avayeman.blogsky.com

تا حالا تاس گرد ندیده بودم!!!

فکر نکنم که بعد از این هم ببینید !!!(شوخی کردمااا )
در ضمن جواب نظرات قبلی که گذاشته بودید رو براتون نوشتم .

مارکو پلو شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:25 ق.ظ

سلام ببخشید این چیزها به عقل من قد نمی ده بهر صورت یادش بخیر اون زمان که منچ بازی می کردیم !!!

مهم نیست! شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:08 ق.ظ

امیدوارم نهال سیب زندگیت شاداب تر و سر حال تر از همیشه باشه!
سطح بالا می نویسی ما بی سواتا نمی فهمیم ! ساده بگم!

خوشم اومد ، پیام جان! پس هنوز زنده‌ای ؟!! خبری ازت نیست؟ در ضمن ما رو سیاه نکن، ما خودمون یه عمر تو لوله بخاری بودیم، عزیز !!! (فعلا که سوات تو بیشتر از سوات منه !)

نرگس شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:09 ب.ظ http://rozaneh1001.persianblog.com

زندگی برای من هنوز یه بازیه ..فقط شاید قوانینشو من نمیدونم....وگرنه بازی قشنگی بود....میگم بود چون الان مثل بازییای کامپیوتری خفن شده که آخرش همش میکشنت!!

"Ctrl+Alt+Del" and then "End Task" or "Restart" your system

حارس شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:44 ب.ظ

سلام.نمی فهمم

کجاش رو متوجه نشدید؟

نرگس شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:53 ب.ظ http://rozaneh1001.blogsky.com

سیستم من فعلا ویروسی شده ..هی شات دان میشم...!

می‌توان در گریه‌ی ابر، با خیال غنچه خوش بود
زایش آینده را در هر خزانی دید و آسود
می‌توان هر لحظه، هر جا ...

مهم نیست۱ یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:35 ق.ظ

ٌصادق جان ! خوشحالم که دوباره داری پای وبلاگت آب می ریرزی. امیدوارم همیشه پنیرت را بو بکشی و کفشهات هم دور گردنت آماده باشه.

مردانه دوختیم، کس از ما نمی ‌خرید
رو رو زنانه دوز که مردان همی خرند

(Level 15 ,Speed 180)
(!!!)

محسن یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:01 ب.ظ http://sheydsyi.blogsky.com

بعضی موقع ها تاس ها درست نمی گویند

همه مون سر کاریم، محسن جان !!!

من یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:45 ب.ظ

آدم هایی که تغییر نمی کنند٬ دیر زمانی است که مرده اند.

دیگه اینکه حرفی که در مورد وب شمارت زدم به این معنی نبود که «من دوست ندارم شناخته بشم!». حتی با وجود وب شمار هم شما نمی تونید آدم هایی که اینجا میان رو بشناسید. موضوع کلی تر از من و شما و وبلاگ و ... است. بگذریم.

در مورد قسمت دوم حرفتون: فکر کنم سوتفاهم شده ! چون اصلا منظورم اون چیزی نبود که شما با توجه به اون برام این مطلب رو نوشته اید!!! من هم میدونم که با توجه به وب شمار نمیشه فهمید که چه آدم هایی میان اینجا نظر میذارن ...

بارکد دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:18 ق.ظ

خیلی حال کردم .. خیلی ..... خوشم اومد ... ... من عمریه که تاس های زندگیم رو انداختم دور ... عوضش برای روشن شدن تکلیف ... جرررررررررررررر می زنم ... مثل تکالیف شب ها زیر نور چراغ نفتی موقع جنگ ... رج می زم ... هنوزم رج ....

پس تو هم مثل خودمونی !!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد