|
از روزی که توانستم به خود بقبولانم که نیازی به خوشبختی ندارم، خوشبختی در وجودم آشیان کرد؛ آری، از همان روز که به خود بقبولانم که برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز ندارم. گویی پس از آن که تیشه بر ریشهی خودپرستی زدم، بیدرنگ چنان چشمهای از شادی در دلم جوشیدن گرفت که توانستم همهی دلهای دیگر را از آن سیراب کنم. به خوشبختی خویش همچون وظیفهای گردن نهادم.
اگر بناست روح تو همراه با جسمت از میان برود، هر چه زودتر به شادی خویش واقعیت ببخش. و اگر محتمل است که روحت فناناپذیر باشد، آیا ابدیت را در اختیار نخواهی داشت تا بدان چیزهایی بپردازی که دلخواه حواس تو نخواهند بود؟ آیا سرزمین زیبایی را که از آن میگذری، خوار میشماری و ناز و نوازشهای فریبندهاش را از خود دریغ میداری، چون میدانی که به زودی اینها را از تو خواهند گرفت؟
هرچه عبور سریعتر باشد، نگاهت باید آزمندتر باشد؛ و هرچه گریزت شتابزدهتر، فشار آغوشت ناگهانیتر!
چرا که من عاشق این لحظهام، آنچه را میدانم که نخواهم توانست نگاه دارم، با عشق کمتری در آغوش بگیرم؟ ای جان ناپایدار، شتاب کن! بدان که زیباترین گل زودتر از همه پژمرده خواهد شد. زود خم شو و عطرش را ببوی. گل جاودانی وجود ندارد.
خداوندی که به رغم این جهان فانی جاودانی است، در اشیاء حضور ندارد بلکه در عشق است که حضور دارد و اینک میتوانم ابدیت آرام را در لحظه ببینم و از آن لذت ببرم.
«مائدههای تازه / آندره ژید» |
دچار باید بود!!!(یحتمل!)
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
.....
در من هزاران خفته بیدار است
در من هزاران کور می بیند...
خداوند در عشق وجود دارد ولی عشق کجاست ؟ عشق حقیقی را کجا میتوان یافت ؟
سلام
چه میتوان گفت...
زیباترین نظر را تراو و نگاه آسمان دادند من چه دارم بگویم
وبلاگ فوق العاده و با مفهومی داری
به کلبه آبی من هم سربزن
خیلی خیلی خوشحال میشم که همدیگر رو لینک کنیم
موفق پیروز و شادمان و صادق باشی
سلام خیلی زیبا بود .................موفق باشی بدرود
یه جا خونده بودم: به دست آوردن خوشبختی مثل دنبال کردن یه پروانه ست! تا وقتی دنبالشی فرار می کنه، اما اگر آروم و بی صدا بایستی، متوجه میشی که پروانه رو شونه هات نشسته! (:
سعادت ... خوشبختی ... عشق ... تنفر ....
مفاهیم غیر قابل تعریف ... غیر قابل تصویر ...
باید دچار بود ! ( حتما )
متنش رو که من مطابق معمول حالیم نمیشه ولی عجب عکسی. کولاکه
سعی میکنم یه بار دیگه بخونم شاید چیز بیشتری دستگیرم بشه...شرمنده ام گاهی فکر میکنم عجب بی مخی هستم من!! اما اینقدر ها بد نبود با یه بار خوندن یه چیزایی گرفتم
سلام
صادق عزیز
در منزل ما کتاب مائده های زمینی هست ولی من همیشه ترجیح می دهم گزیده های زیبای آن را در وبلاگ زیبای تو بخوانم !
موفق باشی
اینجا چرا آپدیت نمیشه ؟ در ضمن یه Box سمت راست صفحه بود همیشه توش جملات نابی می گذاشتید . حالا اون نیست کجاست ؟
سلام وبلاگ زیبایی دارید . موفق باشید
سلام با تاخیری زیاد( شرمنده)
اما چه خوب گفتی از زمانی که خود را به فراموشی سپردی خود را یافتی به یاد این شعر
نظامی جام وصل آنگه کنی نوش
که بر یادش کنی خود را فراموش
برای رسیدن به او باید که اول خود نبود
درس اول هنرمند آنست که در هنرش خودش نباشد فقط جمال باشد و زیبایی
درس اول طالب علم باید که خود نباشد (سودایی بر خود نداشته باشد)
و اما درس اول ورود به عالم اخلاق از خود غافل شدن است
و اما درس اول عاشق همان (...) است.
و اما باید که گفت ما فقط روح هستیم و بس
(من توبه کردم از این دست
از این پا
از این بدن
اینان خود را به من چسبانده اند
من تعلقی به اینها ندارم)
شعر از کتلین رین
در پناه حق
اینا همش قصه است...
آندره آ! سخن از زبان ما می گویی...
اینجا متعلق به شهدای دبیرستان مفید است، نویسنده فقط وظیفه انتقال مطالب را دارد و هر سخنی که هست از زبان شهداست، وظیفه پاسخگویی به نظرات نیز با خودشان است. اگر خواستید میتوانید درد دل خود را بنویسید، پاسخش را از آنها دریافت خواهید کرد، اینجا وبلاگ شهداست و مگر نه این است که شهدا زنده اند؟
کی گفته خدا وجود داره وقتی حتی آدرس ایمیل هم نداره!
اسم اون شخصیت کارتونی بارباپاپا بود !!!