بهار بهار، صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار، چه اسم آشنایی ؟
صدات میاد ... اما خودت کجایی
وابکنیم پنجره ها رو یا نه؟
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه؟
بهار اومد، لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عید آورد از تو کوچه تو خونه
حیاط ما یه غربیل، باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه منتظر یه مهمون
بهار اومد، لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار، یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
آخ ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست، باهاش شکست دلامون
بهار اومد، برفارو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقدر دلم فصل بهارو دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف، حرفای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی جواب شد
دروغ نگم، هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب، دنبال آب و نون بود
*شعر از «محمد علی بهمنی»
چه عکس خوشگلی.وبهار ولباس نو. نمی دونم ولی شدید دوست دارم لباس روحم رو نو کرده باشم.
من از ذیدن این برنامه خیلی حال بردم
سلام صادق جان..خیلی خیلی عیدرو بهت تبریک میگم ایشالا که سال خوبی داشته باشی...ممنونم از لینک که دادی و مرسی از اینهمه محبتت..عکسی هم که گذاشتی خیلی قشنگه.ایشالا که موفق و سربلند باشی.
سلام..سال نو مبارک
بابا صفا دادی..
سلام بر دوست صادق
امیدوارم همیشه گامهایت پر توان
و اندیشه هایت بلند و تابناک باد
سلام بر شما
وب لاگ پر محتوا و زیبای دارید
دست مر یزاد
ان شاءالله همیشه موفق و مو ید باشید
یا حق