نوشته: مرد عاشق بود، نقطه!
و همدست شقایق بود، نقطه!
همان مردی که مُرده بر سر ِ دار
... و سطر بعد، هقهق بود ... نقطه!
نوشته: با همین پرواز، نقطه!
برایم پست کن یک ساز، نقطه!
که اینجا هر «پری» یک تار دارد
همه جز من، سه نقطه، باز، نقطه!
نوشته: تارَت افتاده، شکسته
و هر چیزی خدا داده شکسته
و یادش رفته نقطه آخر خط!
خستگی ما به نهایت رسیده ولی روی امیدمونو کم نکرده هنوز نقطه.
میرویم آخر و افسانهی واماندن ما
همچو داغی به دل حادثهها میماند
راستی حالت چطوره؟جواب نظرات کمی تند بود ولی خوب حتما میدونی چیکار باید بکنی...اندکی صبر سحر نزدیک است...
کسی راز مرا داند
که از این رو
به آن رویم بگرداند ...
سلام. نوشته: خدا را شاهدم من؛ خط بعدی! نگو بشکسته تارم؛ خط بعدی! خدا عمرم به تاری بسته بوده! که این تارم شکسته؛ خط بعدی...
سلام!
حال همهی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بیسبب گویند
...
شعر و حرف و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
از گل و شعر و ستاره
میرسم به تو دوباره
...
برای اون نوشته ی کناریت ...
بی تو در حصار این شب سیاه
عقده های در گلو مانده ام شکسته می شود
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تا چند
تا چند ورق خواهد خورد ؟
((شاملو))
تارهایت تا به ابد نشکسته باد نقطه!
آمین!
نقطه
نقطه سر خط یا ته خط؟!!
عاشقانه های جالبی بور.منم فیلم مصائب مسیح رو دیدم.با نوشته هاتون کاملا موافقم.در حال حاضر مسلمون واقعی کمتر پیدا میشه متاسفانه.در این مورد کمتر بحث کنیم بهتره.....موفق باشی
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعهداران پی کاری گیرند
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طرهی یاری گیرند
باید باور کنی چاره ای نیست
اونه فرمانروا دل کاره ای نیست
برو با اون به هر جا اون دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همون جاست.
همیشه عاشق و عاشق شدن برام دور از ذهن بوده واسه همینه که حالا تو تعریف عشق واموندم. هیچ تعریفی قانعم نمیکنه. این تعاریف دور و برمون فقط به درد همون کتابا و داستانها میخورن. حتی شعر بالا
شاید هنوز با خودتون تو این زمینه کنار نیومدید! شاید هم در اطرافتون مثالهای خوبی رو ندید!
قبول دارم که بعضی حرفها (یعنی اکثرشون در این زمینه) فقط به درد کتابها و داستانها و فیلمها میخوره!
دونستن یا ندونستن تعریف عشق مهم نیست! مهم اینه که من وشما به عقلمون اجازه ی ورود به هر مقوله ای رو ندیم!
همیشه عقل راهگشای ما نیست!
«تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
...
ما نگفتیم
تـــــــو تصــــــویــــر ش کــــن !»
(با کمی حذف از شعر «اشارت» احمد شاملو)
سهم من از جهان کاغذ سفید بود ، و من بیهوده به دور خود در جهان می گشتم
من و تو
به اندازهی هم
سهم ز دریا بردیم ...
((محمد علی بهمنی))
شما بهتره حرف دلتو بزنی ...اونجوری بهتره...