-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1383 23:21
New Page 1 ... زمین فوتبال نیست که قبل از اخراج به تو کارت زرد نشان...
-
سوار تازه
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 09:58
اگر بریده از نفس و از تاب و توان افتاده و تشنه لب اسبی بی اسب سوار از آوردگاه، فراز آمد او را – مادر - ، آب و علیق ده و تیمار کن و گسیخته لگام، او را آراسته و پیراسته کن برای اسب سورای دیگر و تازه از گرد راه رسیده و تازه نفس ژور - کاسته لان
-
تسبیح
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1383 21:40
نخ تسبیحم بد جور نازک شده و عنقریبه که پاره بشه. میگن وقتی تسبیح کسی پاره میشه، تاویلش اینه که رشتهی امور از دستش در رفته ! خیلی دوست دارم ببینم این دفعه، کجا و کی و چگونه رشته ی امور از دستم در خواهد رفت؟!!
-
بیگانه
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1383 02:54
انسان ، موجودی است اجتماعی یعنی او را از ارتباط با دیگران (و هم نوعانش) گریزی نیست. او برای رفع نیاز ارتباط با دیگر انسانها، با آنها ارتباط برقرار میکنه اما خیلی جالب اینجاست که همین رفع نیاز میشه بلای جان او. اینقدر ارتباطاتش را گشترش میدهد که خودش را گم میکند. همان «خود»ی که بخاطر برآورده کردن نیاز جمع گرایی و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1383 18:05
خورشید به مرد صیاد خندید: مرغ زیرک بی آنکه تن به دام دهد، دانه را برچید.
-
بارون رو دوست دارم هنوز، بدون چتر و سرپناه*
شنبه 29 فروردینماه سال 1383 22:56
تا حالا برات پیش اومده از وضعیت تا حالا برات پیش اومده...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 فروردینماه سال 1383 00:43
گر چپی، با حضرت «او» راست باش. (مولانا)
-
هیجان نوشتن در بلاگ اسکای!!!
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1383 13:49
خیلی حال میکنم با سیستم بلاگ اسکای! هر موقع احساس میکنه که کابراش دارند خیلی بیش از حد تو کار بلاگ نویسی جدی میشند، سریع یه یک هفته ای، یک ماهی، کلاً کرکره رو میکشه پایین یا یکی از سرویس هاش رو مثل سیستم نظرخواهی رو تعطیل میکنه (که اصلاً فلسفهی وجودی وبلاگ بخاطر وجود نظرخواهیش هست.) تکلیف آدم رو هم مشخص نمیکنه که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1383 02:47
مسابقهی بزرگ پرخوری حق ورودم دو دلارشد، بیست دلار سیب زمینی برشته و همبرگرم، صد و ده دلار هم صورتحساب بیمارستان. اما عاقبت جایزه رو بردم که پنج دلار بود! « شل سیلور استاین »
-
پایانی برای آغاز (Reload) !!!
شنبه 15 فروردینماه سال 1383 02:29
روزهای پایانی تعطیلات و به خصوص روز آخر و ساعات پایانیش همیشه یه حال و هوای دیگه ای برام داشته(یه جور ناراحتی از تموم شدنش و از طرف دیگه، شوق آغاز دوباره)، مخصوصاً غروبش. اما امسال نه! (چراییش رو خودت متوجه میشی) حکایت تعطیلات عید و گذشتن و تمام شدن اون و غصهی روز آخرش رو از همون روز اولش خوردن، آدم رو یاد زمان و...
-
شب گریه
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1383 02:37
ساعت دو صبح،هوای بارون زده، یه پنجره ی باز، یه دل تو سینه که احساس میکنی وزنش از وزنه های 100 کیلویی هم بیشتر شده، یه مشت فکر و خیال که مرتب از این سلول خاکستری به اون سلول خاکستری در رفت و آمدند. فکر لحظات با او نبودن که حسرت همیشگی رو به دنبالش داره، فکر این که هیچی تو این دنیا نتونسته عطشت رو سیراب کنه غیر از حضور...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1383 00:07
سختترین کار در این دنیا اینه که بخوای به یه پرنده بفهمونی میتونه پرواز کنه!!!
-
بهار
جمعه 7 فروردینماه سال 1383 14:18
بهار بهار ، صدا همون صدا بود صدای شاخه ها و ریشه ها بود بهار بهار ، چه اسم آشنایی ؟ صدات میاد ... اما خودت کجایی وابکنیم پنجره ها رو یا نه؟ تازه کنیم خاطره ها رو یا نه؟ بهار اومد، لباس نو تنم کرد تازه تر از فصل شکفتنم کرد بهار اومد با یه بغل جوونه عید آورد از تو کوچه تو خونه حیاط ما یه غربیل، باغچه ما یه گلدون خونه ما...
-
Golden Rules For Live
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1383 14:23
م اگر می گشاییدش، آن را ببندید. م اگر روشنش می کنید، خاموشش کنید. م اگر قفلش را باز می کنید، دوباره قفلش کنید. م اگر می شکنیدش، آن را بپذیرید. م اگر نمی توانید تعمیرش کنید، کسی را صدا بزنید که می تواند. م اگر قرضش می گیرید، پسش دهید. م اگر خرابی به بار می آورید، آن را درست کنید. م اگر جا به جا می کنیدش، دوباره سر جایش...
-
به بهانهی سال نو
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1383 18:49
دوست دارم در سال جدید طوری زندگی کنم که در آخر سال روی پرونده ام بنویسند : بدون حسرت و پشیمانی دوست دارم همیشه حرفی رو بزنم که ارزشش بیشتر از خاموشی باشه. دوست ندارم کاری رو انجام بدم که از گفتن علت انجامش، شرم کنم. دوست ندارم توانایی هام جوری من رو به خودشون مشغول کنند که از ضعف هام غافل بشم و دوست هم ندارم که ضعف...
-
حول حالنا الی احسن الحال
جمعه 29 اسفندماه سال 1382 01:34
آخر سال که میرسه همه یه جورایی حساب و کتاب میکنند و به قول معروف تو این روزا حساب هاشون رو دارند می بندند. حساب سود و ضررشون رو می کنند، می بینند که ضایعاتشون کجا بوده، دخلشون با خرجشون می خونه یا نه و خلاصه ... نمی دونم شاید من هم باید بشینم ببینم کجای کارم، تو این سالی که گذشت چی گرفتم چی از دست دادم، کجای کارم...
-
...
سهشنبه 26 اسفندماه سال 1382 00:14
دوست دارم اگر گل نیستم، خاری نباشم باربرداری ز دوشی نیستم، باری نباشم
-
روایتی چهارگانه
جمعه 22 اسفندماه سال 1382 18:23
قزوینی پیش طبیب رفت و گفت: موی ریشم درد می کند. پرسید که چه خورده ای؟ گفت: نان و یخ. گفت: برو بمیر که نه دردت به درد آدمی ماند و نه خوراکت. قزوینی به جنگ شیر می رفت. نعره میزد و تیز می داد. گفتند: نعره چرا می زنی. گفت: تا شیر بترسد. گفتند: چرا تیز می زنی؟ گفت: من نیز می ترسم. دزدی در شب، خانه فقیری می جست. فقیر از...
-
بی خیال ...
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 00:03
همچنان پای پیاده فارغ از صدای خشم آسمونی بی خیال از نالهها و گلههای برگای زرد خزونی جادههای بی کسی رو گم می کردم آروم آروم تن غربت رو می شستم زیر قطرههای بارون (چقدر خوبه وقتی آدم از خونهش بیرون میاد،هیچ نگاهی منتظر برگشتنش نباشه، خودش هم آرزوی دیدن کسی رو نداشته باشه، هیچ کار ناتمومی نداشته باشه که بخواد بعدا...
-
بی دست و پا دل (۲)
سهشنبه 19 اسفندماه سال 1382 09:43
شوزب تو سریال « معصومیت از دست رفته » وقتی داشت با اون پسری که اومده بود در خزانه کوفه برای خواستگاری از دخترش (که در حقیقت پسر خودش بود) می گفت: "جوان که بودم دلم را به بند تنبانم بسته بودم و مواظب او بودم تا همیشه اختیارش دست خودم باشد اما یک روز که به مستراح رفته بودم، حواسم نبود و دلم به چاه مستراح افتاد. یک عمر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 12:57
سرمایه هر دل، حرفهایی است که برای نگفتن دارد. *توضیح : این جمله رو دکتر شریعتی گفته (۴ سال پیش این جمله رو یک دوست برام یادگاری نوشت. خیلی تو این چهار سال فکر کردم تا بفهمم که اصل این مطلب درسته یا غلط و اگر درسته، چه حرفهایی بوده که به نظر شریعتی، نگفتنش این قدر ارزش داره...)
-
حل مسئله به روش ...
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 21:42
این جور هم میشه یه مسئله رو حل کرد: پس اگه نتونستی یک مسئله رو حل کنی بدون : ـ یا این راهی که داری میری به اون پنیره نمیرسه؛ ـ یا اون قدر زور نداری که بتونی مثل این موشه دیوارا رو خراب کنی و به پنیر برسی؛ ـ یا اون چیزی که تو جمجمهی مبارک قرار داره، به اندازه مغز فندقی موش داستان ما کار نمی کنه؛ (البته قصد جسارت...
-
بی دست و پا تر از دل خود کس ندیدیم
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 23:12
حال و هوایی بود این روزها (برای خودم ) میخواستم از آن حال و هوا بنویسم اما دیدم که قیصر امین پور بهتر از من گفته که: عمری بجز بیهوده بودن سر نکردیم تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم دل در تب لبیک تاول زد ولی ما لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم حتی خیال نای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1382 00:01
چه دیدند که بی بال، پریدند؟!!!
-
افق دید
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 19:07
استاد ما میگفت: وقتی میخوای یه گل رو بچینی میدونی خار داره. وقتی میای بچینیش خارهای شاخه ی اون گل میره تو دستت و دستت رو زخمی میکنه. حالا یکی از گل شاخهاش رو میبینه ،فکر میکنه که بهرهاش از این کار فقط اون زخمی شدن دستش هست؛ اما یکی دیگه یه ذره بالاتر رو میبینه و خود گل رو ،در نتیجه میدونه که اگه دستش زخمی شده، اما...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 20:50
(در حاشیهی انتخابات ...) هرگز نمی توانی بدون آنکه خود عقب بمانی، کسی را عقب نگهداری. دکتر وین دایر آنجا که قدرت پا می گذارد، قانون ضعیف خواهد شد. ناپلئون
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1382 23:01
آرزوی بزرگی مردی که در جوانی آرزو داشت نویسندهی بزرگی شود، در پاسخ به این سوال که : «بزرگ را تعریف کنید.» همیشه می گفت: می خواهم مطالبی بنویسم که در تمام دنیا خوانده شود، مطالبی که مردم با احساسات واقعی نسبت به آنها عکسالعمل نشان دهند، مطالبی که آنها را به فریاد زدن واداشته و غمگین و یا خشمگین کند. این فرد هم اکنون...
-
مادر بزرگ
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 21:35
(برای مادربزرگ که چهل روز است که ما را تنها گذاشته ...) اون مثل فرشته ها بود چشمهی عشق و صفا بود با نگاه مهربونش آیت پاک خدا بود قصه هاش، قصهی بودن قصهی خاطره ها بود قلب پاک و روشن او جلوهی آینه ها بود یادمه از لب تو چه ها شنیدم قصه ها به پاکی دریا شنیدم چشم تو، خورشید آسمون من بود دل تو، گرمی آشیون من بود اون...
-
سبزه ها رو دریاب!
جمعه 24 بهمنماه سال 1382 15:52
امروز رفته بودم بهشت زهرا (مراسم چهلم مادر بزرگم).بعد از مراسم با دو سه تا از آشنایان رفتم قطعه هنرمندان. روی سنگ قبر فریدون مشیری شعری از خودش رو نوشته بودند : سفر تن را تا خاک تماشا کردی؛ سفر جان را از خاک به افلاک ببین. گر مرا می جویی، سبزه ها را دریاب! با درختان بنشین. ------------- مطلب بعد هم این که فردا - ۲۵...
-
ناخن خور
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1382 18:05
بعضی از مردم ناخنهاشونو مانیکور میکنن. بعضیها هم سوهان میزنن. اکثراْ ناخنهاشونو از ته میگیرن. ولی من همشونو کامل می خورم! بله، می دونم عادت زشتیه. ولی قبل از این که شروع به سرزنش کنید، یادتون باشه که من هیچ وقت، هرگز، دل کسی رو نخراشیدم.